موضوع بحث امشب من بسيار حساس است و اين را بدين جهت عرض مينمايم كه خواهش
كرده باشم بيش از آنچه معمولاً به سخن يك گوينده دقت ميشود بدان توجه
فرماييد.
حساس است به خاطر اينكه موضوعي است كه اساس احساس، انديشه، و مسؤوليت
اجتماعي ما را در بر ميگيرد و مهمتر از آن، حساس است به خاطر اينكه بيش از
همه مسائل و اصول اعتقادي كه در ميان ما مطرح است، اين بحث دو رويه نه تنها
غير مشابه و حتي مخالف، بلكه صددرصد متناقض با هم دارد.
پوستين وارونه
اين اصل كلي را عرض كنم، نه به عنوان فردي كه به مذهب و دين خودش تعصب
ميورزد و از پايگاه اعتقادات خويش مسائل علمي و تاريخي را تحليل مينمايد،
بلكه به عنوان يك معلم بيطرف تاريخ اديان، كه هر كس و با هر مذهبيـ اگر
فقط با چشم منطق علمي به مذاهب بنگردـ به اين نتيجه خواهد رسيد، كه هيچ
مذهبي در تاريخ بشر، به اندازه اسلام ميان واقعيت موجود و حقيقت نخستينش
فاصله پيدا نكرده است.
در مذاهب ديگر ميتوان اصطلاح «انحراف» را به كار برد، ميشود گفت كه
بسياري عناصر دخيل در آن وجود دارد و بسياري از عناصر اساسيش فراموش شده،
اما در اسلام اين تعبير، تعبير دقيقي نيست و تعبير دقيقش سخن حضرت امير است
كه فرموده است:
لبس الاسلام لبس الفر و مقلوباً
«جامه اسلام بمانند پوستين وارونه پوشيده شده است».
در مذاهب ديگر ميشود گفت كه بعد از دوره نبوت پيغمبرشان، جامه دينشان را
وارونه تنشان كردهاند، اما در اسلام، به جاي قبا و ردا، پوستين به كار
رفته، به خاطر اينكه پوستين تنها جامهای است كه ميان رويه و آسترش، اختلاف
ميان نهايت زيبايي و نهايت زشتي است، رويهاش چشمها را به زيبايي به خود
ميگيرد و مصداق «لونها تسر الناظرين» است و آسترش از زشتي براي بزرگسالان
نفرت انگيز و براي خردسالان وحشت آميز است. و باز در اسلام، از ميان مذاهب
مختلفـ يعني تلقيهای گوناگونی كه از آن شده استـ در تشيع بيش از همه،
ميان «آنچه كه بوده» و «آنچه كه هست» فاصله است، فاصلهای در حد دو طرف
متضاد، به صورتي كه تشيع نخستينـ و همچنين تشيع تاريخ اسلام پيش از اين
سه چهار قرن اخيرـ از نظر برداشت فكري و عقلي، جبهه مترقي اسلام، و از
نظر مبارزه اجتماعي و نقش و رسالت تاريخي، عميق ترين، متعهدترين،
قاطعترين و انقلابيترين جناحهای اسلامي بوده است. و ازميان همه عقايد
شيعي و اصولي كه اين مذهب را مشخص ميسازد، اعتقاد به «آخرالزمان» و «غيبت»
و «منجي موعود»ـ که در یک کلمه میتوان گفت: اصل انتظار- بیش از همه
عقاید دیگر، ميان آنچه كه بوده (و حقيقت اين فكر است) و آنچه كه هست، تضاد
و تناقض وجود دارد؛ به طوري كه براي خيلي از همفكران من كه روشناند و
مترقي و آگاه، تعجب آور بود كه چگونه منـ با طرز تفكري كه از نظر اجتماعي
دارمـ مسأله «انتظار» را مطرح كردهام و دربارهاش صحبت مينمايم؟
اينكه عرض كردمـ و مجدداً تكرار ميكنمـ با كمال دقتـ يعني بيش از
آنچه قاعدتاً لازم استـ بدين مطلب توجه فرماييد و نقص و كمبود قدرت بيان
مرا در چنين مسأله پيچيده و مبهم و متضادي كه «اصل انتظار» باشد، با توجه
ودقت خودتان جبران كنيد، براي اين است كه مطمئنم اين بحث همـ مثل همه
مسائل ديگري كه مطرح كردهام و بيش از همه آنهاـ از دو سوي متناقض و
متضاد، مورد انتقاد واقع خواهد شد.
دو قطب متضاد
از يك سو، روشنفكران خواهند بود (به معني اصطلاحي و رايج آن)، و از سوي
ديگر، مؤمنين (باز به معناي اصطلاحي رايجش)؛ كه اين گروه مرا متهم خواهند
كرد به اينكه آنچه ميگويم با «مذاق و موازين اعتقادي ما توافق ندارد». و
گروه ضد اين دسته متهمم خواهند نمود كه: «در چنين عصري و در چنين زماني، با
اصطلاحات تازه، باز ميخواهد همان مفاهيم كهنه را مطرح كند و اذهان اين نسل
را از گرايش به آينده و علم و پيشرفت اجتماع غافل نگه دارد و ... نگهبان و
توجيه كننده خرافات گردد...».
از اين روست كه از شماـ كه نه از آن گروهيد و نه از اين گروه، بلكه «تنها
مخاطبان من» در اين جامعه هستيدـ تمنا ميكنم كه دقت بيشتري فرماييد تا
مثل كهنه پرستها، در مسائل مذهبي، از تلقي و تفسير و نتيجه گيري تازهـ
تنها به جرم اینکه تازه است- وحشت نکنید و مثل نوپرستها، در مسائل
ايدئولوژيك، از طرح مفاهيم مذهبي و انتخاب اصطلاحات قديم، تنها به جرم
اينكه مذهبي و يا قديمي استـ برنياشوبيد، چه، شما هم مثل من، نه تعصب
بيجاي ديني داريد و نه تعصب نابجاتر ضد ديني، كه هر چه را با قالبهای
ذهني خودتان جور نباشد «نتوانيد بفهميد»، و مثل من، نه مقام و منصبي
داريدـ كه مصلحت انديش شويدـ و نه حيثيت مذهبيـ كه مقبول عوام
باشيدـ و نه موقعيت روشنفكريـ كه محبوب خواصـ ، كه «نخواهيد بفهميد»،
تا مقام و منصب در خطر نيفتد و موقعيت و حيثيت لكه دار وسست و سرد نشود!
اين است كه هم «قدرت فهم» عقيده مخالف را داريد و هم «جرأت فهم» آن را، هر
چند مؤمني باشيد و اين عقيده را با احساسات مذهبي خود شبيه نبينيد و يا
روشنفكري غير مذهبي باشيد و آن را يك مبحث كهنه مذهبي بيابيد كه در ميان
توده مذهبي طرح است و معني و مفهومش هم معلوم است و همه جا، در مسجد و منبر
و تکیه و جلسه، تکرار میشود و در این دنیای نو و در میان این همه مسائل
نو، حرف بسيار كهنهای است و از آنِ دنياي كهنهای و قاعدتاً يك «روشنفكر
روز» نبايد به اين مسائل بپردازد.
مسأله انتظار، در بينش سه گروه اعتقادي
مسأله «انتظار» و اعتقاد به «امام زمان» و «آخرالزمان» و اصل «انقلاب
نهايي» در انتهاي تاريخ، در تلقيها و قالبهای اعتقادي و ذهني گوناگون، به
طور مختلف برداشت و قضاوت ميشود:
غير مذهبيهای تحصيلكرده ميگويند: اعتقاد به امام زمان و انتظار، اصولاً
«از نظر علمي»، مخالف واقعيت و حقيقت و غير منطقي و غير معقول است «و از
نظر اجتماعي»، يك فكر كهنه و انحطاط آور.
غير علمي است، به خاطر اينكه مردمي در اين قرنـ كه فيزيك، بيولوژي، و
فيزيولوژي تا اين حد ترقي كرده و انسان و حيات را شناخته استـ معتقدند كه
يك فرد ميتواند، در اندام طبيعي، زندگي نامحدود غير طبيعي داشته باشد و
هزار سال، دو هزار سال، سه هزارسال و چند هزار سال زنده بماند، اين برخلاف
بيولوژي، برخلاف فيزيولوژي و برخلاف منطق علمي و ناموس طبيعي است.
و از نظر اجتماعي، يك فرد ضد ترقي و ضد مسؤوليت انساني است، براي اينكه
پيروان اين فكر معتقدند كه اصلاح اجتماع و آگاهي انسان و نابود شدن نظام
ستم و تبعيض و فساد در دست انسانها نيست، در يك دست غيبي است كه بايد در
آينده بيايد و سرنوشت بشريت را از پليدي و انحطاط نجات بخشد؛ بنابراين،
اعتقاد به يك منجي غيبي كه اصولاً رسالتش غيبي است، ظهورش غيبي است،
زندگانيش غيبي است، مسؤوليت و اراده ما در كار او هيچ اثري ندارد و ... خود
به خود اين نتيجه را به دست ميدهد كه، پس ما درتعيين سرنوشت خودمان، جامعه
مان و بشريتمان هيچ سهمي نداريم و امكاني براي ما نيست كه، در زمان غيبت
او، بتوانيم عدالت را در جامعه مان ویا در زمين مستقر كنيم. اين اعتقاد،
مسؤوليت را از انسان سلب ميكند، زيرا اراده انسان را نفي كرده است. وقتي
تو معتقدي كه ظلم و جور همچنان ادامه و گسترش خواهد يافت و اسارت و ذلت
مردم و فساد اخلاق و روابط ضد انساني همچنان در مسير خودش پيش ميرود و هيچ
كس نميتواند در برابرش بايستد و بايد منتظر يك دست غيبي باشي كه از آستين
آسمان به درآيد و كاري بكند، معلوم ميشود كه تو كاري نميتواني بكني و هيچ
كس ديگر هم درنجات آدمي، كوچكترين قدمي نميتواند بردارد.
اين انتقاد در اروپا به وسيله نويسندگان، بخصوص براي كوبيدن يهودـ كه
آنها هم هنوز منتظر ظهور مسیحاند، و عیسی بن مریم را مسیح نمیدانند- به
شدت مطرح شده و بسياري از رمانها و داستانها در اين باب به رشته تحرير
درآمده است، داستانهای بسيارفكاهي و گاهي حتي مستهجن:
همسر يك خاخام (روحاني يهود) گناه ميكرد و فسادش هر روز از روز قبل بيشتر
ميشد، خاخام آگاه شد، و سخت اعتراض كرد، پاسخ شنيد: مگر تو منتظر نيستي؟ و
نميخواهي كه ظهور مسيح و منجي قوم يهود هر چه زودتر تحقق پيدا كند؟ و مگر
نمیگویی، وقتی این ظهور تحقق پیدا خواهد نمود که فساد، عمومیت پیدا کرده
باشد؟ من در اين راه به سهم خود قدمي برداشته و به «پايان انتظار» تو كمك
كردهام. تو فقط دعا ميكني كه خدا در ظهور او تعجيل كند و من عمل ميكنم،
چه، ظهور مصلح وقتي است كه فساد جهانگير شود و هر كه در اشاعه فساد تسريع
كند و تعجيل در ظهور او كمك كرده است.
پس اين گونه تلقي يك وسيله بزرگ به دست مردم ميدهد تا ظلم را توجيه كنند،
و فساد و عموميت آن را طبيعي بدانند و تا ميتواند مسؤوليت خودشان را
ناديده انگارند و در هيچ كار اجتماعيیي، نه در اصلاح جامعه، نه در آگاهي
دادن بيشتر مردم، نه در ياري دادن به نيروي عدالت و آزادي، و نه در مبارزه
با ظلم و زور و فساد، كوچكترين قدمی برندارد، كمترين قلمي نزنند و
آرامترين كلمهای نگويند. اين اعتقاد براي اينها بهترين وسيله توجيه وضع
موجود و فرار از مسؤوليتهای اجتماعي است.
بنابراين، تحصيلكرده غير مذهبي، اين بحث را هم غير علمي و هم غير اجتماعي
ميبيند و معتقد است كه طرح اين مسأله، مضر به حال اجتماع و انديشه است، و
يك روشنفكر متعهد آزاديخواه و عدالت طلب و آگاه به مسائل اجتماعي، نه تنها
چنين مسألهای را نبايد طرح كند، بلكه بايد با آن به شدت مبارزه كند و مردم
را ازانتظار بيهوده و بيثمر و حتي فلج كننده دربياورد. و ايمان و اميد
تودهها را از امام غايب، به رهبران حاضر و از قيام غيبي او، به قيام
اجتماعي خود و از اراده ماوراء طبيعي، به اراده خودشان و به مسؤوليتهای
بزرگشان متوجه كند.
اما توده مذهبي ما، كه همچون همه تودههای مذهبي، در عقايد و احكام و مراسم
مذهبي خود شك روا نميدارند تا به توجيه و تعليل و استدلال و اثبات آن و رد
انتقادات و نظريات مخالفان و منكران بپردازند، به اين عقيده ايمان قاطع و
يقيني دارند و احتمال خلاف و خطا نميدهند و چون بزرگترين دليل حق بودن يك
عقيده يا حكم مذهبي، اين است كه يك عقيده يا حكم مذهبي باشد يعني جزيي از
مذهبشان باشد و كتاب، روايت يا فتواي روحانيون آن را القاء كرده باشد، به
اصل وجود امام زنده غايب كه پس از عالمگير شدن فساد و ظلم ظهور مينمايد و
به شمشير قيام ميكند و از ستمكاران و نيزاز قاتلان كربلا و خلفاي جنايتكار
و غاصب و از رژيم سفياني و ازعلما و روحانيون مذهبي شيعه و سني و ديگر
مذاهب كه مذهب را مسخ كردهاند و وسيله اغراض شخصي و تأمين منافع طبقاتي
خود، يعني از همه تبهكاران گذشته و حال انتقام ميگيرد و مردم را از ظلم،
انسانيت را از فساد نجات ميبخشد، ونظام عدل و رژيم امامت و سنت محمد (ص) و
راه انبياء و حكومت حق وقانون قرآن را در زمين مستقر ميكند و جامهای بشري
و حكومتي جهاني ميسازد كه در آن گرگ و ميش از يك آبشخور آب مينوشند، و
جنگ و زور و فريب از ميان برميخيزد و صلح جهاني برقرار ميشود و حتي
دررابطه ميان انسانها، پول از سكه ميافتد و جايش را به شعار «درود بر
محمد (ص) و خاندانش» ميدهد.
ظهورش از مكه است و مركز حكومتش كوفه و هم ركابش مسيح و نيروهاي مخالفش
دجال فريبكار و سفياني ديكتاتور و نخستين گروندگان و همگامانش ۳۱۳ مرد پاك
با ايمان و مجاهد و بالاخره، كشته شدگان شمشير انتقامجويش، ستمكاران و
روحانيون فاسد مفسد ونجات يافتگان، توده محروم ستمديده و نوع انسان در روي
زمين!
اينها اساساً به اين نميانديشند كه زندگي طولاني امامـ بنا به قول
معترضينـ غير طبيعي و غير علمي است تا به اثبات آن بپردازند، بايد بدان
عقيده داشت و دارند. خدا چنين خواسته است كه فردي را براي انجام رسالتي، تا
هر گاه كه بخواهد زنده نگاه دارد! و همچنين به اين هم نميانديشند كه اين
فكر هر گاه به نحو صحيح دريافت نشود با بسياري از عقايد مسلم اسلامي و نصوص
قاطع قرآني و از آن جمله با مسؤوليت فردي در برابر سرنوشت اجتماعي و مسير
تاريخي منافات دارد، متوجه اين نكته هم نيستند كه لازمه چنين دريافت از اين
عقيده اين است كه «صلاح» و«عدالت» محال است پوييدن هر گامي در اين راه،
بيسرانجام و بيهوده! آنها به اين اصل معتقدند چون عقيده مذهبي است، ودر
عين حال هر كاري را هم، در راه صلاح و عدالت انجام ميتوانند داد اگر معتقد
شوند كه وظيفه مذهبي است. اين است كه به اين فكر و اين واقعه مؤمناند و
بيآنكه به تحليل و تجزيه و استدلال و توجيه و تفسير علمي و منطقي و
اجتماعي و انساني آن بپردازند زيرا در آن شكي روا نميدارند. مسأله برايشان
بديهي است، يك تعبد است.
|