|
|
|
|
|
می خواهم به این نسل بگویم: خواهر، برادر روشنفکرم : حجی که تو راست هم
گفتی و مسخره کردی، حج حاجی است! حج ابراهیم، میعاد هر سال و هر نسل انسان
است با ابراهیم. چه میعادی؟ که چه بکنند؟ بر سر نهضتی که او در جهان آغار
کرد باز با او همه سال پیمان ببندند و هر نسلی در زندگی با او عهد کند. چه
نهضتی؟ برای اولین بار، نهضت استقرار توحید و نابودی شرک.
خواهید گفت، حالا شرک نیست، بتها را هم که او شکست و حالا دیگر بتی وجود
ندارد. چرا، وجود دارد و بیشتر و قویتر از همیشه وجود دارد! ابراهیم فقط یک
شخصیت تاریخی نیست، پیامبران بعد از او، حتی پیامبر من ادامه دهنده راه
اویند. پس راه ابراهیم راهی است که هنوز روندگان باید براهش بروند، و
نهضتش، نهضت زندگی است، و شرکی که او با آن مبارزه می کرد امروز بیشتر از
زمان او بر جهان حکومت می کند، و بدتر و خشن تر، اما پنهانی!
حج یک نمایش عظیم بشری است، هر سال و هر نسل، هر انسانی موظف است که از
زندگی و نظام اجتماعی و بندها و پیوندهای خود ببرد... کفن پوش شود و وارد
صحنه پر شکوهی گردد که در آن، هر فردی نقش ابراهیم و داستان پر حرکت و پر
هیجان این مهاجر تاریخ را بازی می کند، صحنه ای که در آن هر کسی بازیگر نقش
اول است و چنان مراسم پر تکان و انقلابی، با تمام حرکات و حالات و اطوارش،
خاطره عظیم ابراهیم و هاجر و اسماعیل را تجدید می کند و تجسم می بخشد...
محور اصلی حج نقطه ای است که قبله انسان هاست و نقطه مرکزی طواف یعنی کانون
همه حرکات زندگی فرد، و آن، خانه هاجر است، آرامگاه هاجر است. عجبا یک کنیز
که با ابراهیم همگامی کرد، عملش مانند اعمال ابراهیم بعنوان مناسک و فرائض
حج همه ساله بوسیله میلیونها مسلمان تقلید و تجدید می شود. آری، همه چیز
نابود شونده است جز آنچه رو بخدا دارد. خدا از میان همه پیامبرانش،
مصلحانش، مقربانش، عزیزانش، و همه مردم جهان، یک سرباز گمنام انتخاب می کند
، و مدفن او را پهلوی خانه مطاف هر سال و هر نسل تاریخ بشری اعلام می کند.
او کی است؟ او بر خلاف آن مذهبی که زن را یک انسان پست و حقیر و مهجور می
داند، این خدا از میان همه این چهره ها در تاریخ، یک زن (هاجر) را انتخاب
می کند، یک اسیر، یک مادر، و او را در جوار این کعبه دفن می کند، و مزار او
را جز خانه خودش اعلام می کند و به همه انسانها، حتی پیامبران بزرگش، فرمان
می دهد که بر گرد این خانه طواف کنند. این است آن حجی که هر عملش رمزی است
و درس و حکمتی و تهذیبی و اصلاحی...
این است آن حجی که بعد رفتیم و دیدیم که چه کردند، و بعد نتیجه گیریش چه
بود! و چه کسانی رفتند! اکثریت کسانی بودند که تمام عمرشان را به آزادی هر
کار کردند، بدون قید و بند و بدون مسوولیت، حالا که مرگ به آنها نهیب زده
است، برای اینکه به نکیر و منکر در آخرین لحظه های زندگی یک باجی بدهند،
آمده اند آنجا، و برای همین هم در اواخر عمر می روند که بعدش کاری نمانده
باشد، بعد هم بر می گردند که بمیرند، و آنجا بگویند این فرضیه هم انجام شد!
و یک قرضی بود که از گردنم انداختم!...
نتیجه حج آن نبود که تو دیدی، پدر و مادرت و نسل مومنت رفتند، و وقتی
برگشتند ،... دیدی هیچ فرقی نکرده و با کسب تیتر و عنوان حاجی با دست
بازتری دوباره تملق و چاپلوسی، خیانت و کثافت کاری،.... و بعد دیدی تنها
نتیجه گیری که او کرده است و تو می توانی ببینی این است، که چمدانش را باز
کردی!، نتیجه گیریش فقط برای تو و خانواده ات بود که مقداری سوغات آورده
بود. و نتیجه بهتر و بهره کافی تر برای سرمایه داران ژاپنی که از سنت
ابراهیم خلیل بت شکن کامروا شدند! می خواهم بگویم: آری، قرآنی که تو می
گویی درست است، اما کدام قرآن؟...
می خواهم بگویم: آری، قرآنی که تو می گویی درست است، اما کدام قرآن؟ قرآن
بعنوان شی متبرکی در دست جهل؟ قرآن بعنوان پرچمی بر سر نیزه های جنایت؟ یا
قرآن، بعنوان کتابی که قبایل وحشی پراکنده در صحرایی را در کمتر از یک ربع
قرن، تعیین کننده سرنوشت جهان و کوبنده قدرتهای عالمگیر می سازد و در کمتر
از یک قرن، فرهنگی نو و انقلابی در تمدن بشری می آفریند؟
قرآن کتابی است که با نام " خدا " آغاز می شود و با نام " مردم " پایان می
یابد! کتابی " آسمانی" است اما - بر خلاف آنچه مومنین امروزی می پندارند و
بی ایمانان امروز قیاس می کنند - بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی
و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد! کتابی است که نام بیش از هفتاد سوره
اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از سی سوره اش از پدیده های مادی و
تنها دو سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!...
این کتاب را از آن روزی که به "حیله دشمن" و به "جهل دوست"، "لایش" را
بستند، "لایه"اش مصرف پیدا کرد و وقتی "متنش" متروک شد، "جلدش" رواج یافت و
از آن هنگام که این کتاب را - که "خواندنی" نام دارد - دیگر نخواندند، برای
تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و
روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون دردکمر....
شد، و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر، در خواب گذاشتند و بالاخره
اینکه می بینی، اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار ارواح گذشتگان
می کنند و ندایش از قبرستان های ما بگوش می رسد، از آن است که نمی دانی
برادر و خواهر روشنفکر من! نمی دانی که چه کوششها کردند تا آنرا از میان
زنده ها دور کنند و اثرش را از زندگی قطع کنند و ندایش را، هم در صحنه های
"جهاد" خاموش کنند و هم در حوزه های "اجتهاد"!...
گفتند: اسراری را که فقط در نقطه زیر "ب" در بسم الله نهفته است، اگر کسی
بخواهد تفسیر کند یک عمر کفاف نمی دهد! گفتند: قرآن هفتاد "بطن" دارد و هر
بطن آن باز هفتاد بطن و همینطور! این درست است اما این را طوری معنی کردند
که یعنی نباید نزدیکش رفت، یعنی هر کس قرآن را گشود و خواند و در آن
اندیشید و از آن چیزی فهمید محکوم شود و هر چه از آن فهمیده مطرود و مشکوک
اعلام شود...
گفتند، "هر کس قران را با عقل خویش تفسیر کند، باید در نشیمنگاهش آتشی فرود
آید"، در حالیکه سخن پیغمبر "من فسر القرآن برایه فلیتبو مقعده من النار"
است ، یعنی هر کس با "نظر خودش"، "رای" خودش، قرآن را تفسیر کند...، و این
سخنی بسیار علمی و منطقی است و اصل تحقیق است که محقق، در جستجوی حقیقت،
باید ذهنش را از نظریات شخصی و عقاید قبلی و به اصطلاح دانشمندان اروپایی
از "پیشداوری" خالی کند تا وقتی متنی را تفسیر می کند معنی حقیقی آن را
بتواند دریابد، نه اینکه هر کلمه ای و تعبیری را با رای قبلی خود به روز
تطبیق دهد و با سلیقه و عقیده خاص خود آنرا توجیه و تاویل نماید. می بینیم
چطور هوشیارانه، "رای" را "عقل" معنی کردند و چون خواندن و فهمیدن و عمل
کردن به هر سخنی و کتابی جز با "عقل" امکان ندارد، مردم را از ترس اینکه
مقعدشان نسوزد، از خواندن و فهمیدن و عمل کردن به قرآن ترساندند و بعد
خودشان در حالیکه "تفسیر به عقل" را تحریم کردند، بر خلاف همین حدیث، قرآن
را سراسر به "رای خود" تحریف و توجیه و تاویل کردند و بصورت کتابی معرفی
کردند که همه اش در تعریف و تمجید یا فحش و بدگویی نسبت به چند نفر از
اشخاص پیرامون پیغمبر است و آن هم چون از آنها می ترسد، همه اش به گوشه و
کنایه و غیر مستقیم است، بطوریکه خود آنها هم متوجه نمی شده اند!
... چقدر هوشیارانه دشمنان اسلام خواستند ریشه را قطع کنند، چون فکر کرده
بودند با همه آن زمینه سازی ها برای اینکه قرآن را در میان مردم ببندند و
صدایش را خاموش کنند و فکرش را مجهول و متروک سازند و جلدش را و جسمش رواج
دهند، باز خطر این هست که روزی، روشنفکرانی به این زمینه سازی ها گوش ندهند
و این کتاب را باز کنند و بخوانند و از آن الهام گیرند...
می بینی دوست روشنفکر من که چه کردند و چه ها که نکردند؟
کاری کردند که: قرآن (که کتاب خواندن و اندیشیدن و فهمیدن و روشن شدن و راه
یافتن و برخاستن و عمل کردن بود) شد یک شیء مقدس و متبرک که مصرف واقعیش،
در "هدایت" پیروانش و "نشان دادن راه حل و مسوولیت انتخاب انسانی"، فقط
"استخاره" است! وظیفه پیروانش هم در برابر آن تعظیم و تکریم و تجلیل و
بوسیدن و بی وضو بدان دست نزدن و توی قاب گذاشتن و کنار آینه نهادن و در
بند قنداق و سفره عقد و خانه نو و روی سر مسافر ووو!
ویل دورانت می گوید: این آیه قرآن، "فمن اغتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما
اعتدی علیکم"... (هر که بشما تجاوز کرد، شما نیز، به همانگونه که بر شما
تجاوز کرده است، بر او تجاوز کنید!)، در مقایسه با آیه انجیل که "اگر بر
نیمرخ چپت سیلی زدند، نیمرخ راستت را پیش آر و اگر عبایت را خواستند، ردایت
را نیز ببخش"، روشن می کند که قرآن یک "اخلاق مردانه" را تعلیم می کند و
انجیل "اخلاق زنانه" را!
آری، روشنفکر حق طلب! که از جمود و انحطاط جامعه ات رنج می بری و قرآن را
این چنین که در دست این مومنین هست تلقی می کنی! روشنفکر کسی است که مسائل
را سطحی نمی نگرد، قرآن را چگونه و کجا شناخته ای؟ قرآنی که تو می شناسی و
می بینی، آن شیء مقدسی است که امروز در دست جهل و فریب، ابزار استخاره و
تیمن و تبرک شده است، آنچنان که دیروز نیز، بر نیزهء زور و ظلم، ابزار
تزویر شده بود، آنچنان که پیش از آن نیز، جمع آوریش، برای قاتل ابوذر، وجهه
ء تقدس دینی و تقرب به مومنین شد!
قرآن را عوامانه -یعنی درست مثل عوامی که بدان معتقدند- نباید این چنین
شناخت، آنرا همچون یک کتاب باید گشود و خواند و اندیشید و اثر آن را در
تاریخ بررسی کرد، نقش آنرا در برابر هجوم فکری و فرهنگی و سیاسی استعمار در
آسیا و آفریقای صد و پنجاه سال اخیر تحقیق نمود و آنگاه شناخت و دید که
کتاب اندیشه و آزادی و عدالت و قدرت است...
می خواهیم بگوییم،
خواهر! برادر!
فلسفه معاد، در اسلام راستین، فلسفه نفی "معاش" نیست، وسیله ای در دست طبقه
روحانی و زورمند و زراندوز برای اغفال مردم از زندگی مادی و از توجه به
جهان و جامعه نیست، "بهشت آخرت" در اسلام حقیقی، امید واهی یی برای جبران
"دوزخ دنیا" نیست، اساسا "دعوت اسلام برای اندیشیدن به زندگی پس از مرگ، به
سعادت و لذت و برخورداری و رفاه انسان در دنیای دیگر، به این معنی نیست که
به این دنیا نیندیشیم و به زندگی پیش از مرگ اهمیت ندهیم و به قیمت ویرانی
دنیا و محرومیت و ذلت در زندگی، آبادانی آخرت و برخورداری و رستگاری قیامت
را کسب کنیم.
درست برعکس، و درست بر عکس بینش عامیانه و منحط مذهبی رایج، اسلام، معاش و
معاد را، مادیت و معنویت را، و دنیا و آخرت را از هم جدا و با هم متضاد نمی
داند، بلکه اساسا "دنیا را تنها جایگاه کار و تولید و تکامل و سازندگی و
کسب ارزشهای مادی و معنوی و سعادت اخروی" معرفی می کند، دنیا وسیلهء کسب
ارزشهای خدایی و بدست آوردن شایستگیهای بهشتی است. اساسا دنیا اصل است و
زندگی پیش از مرگ اصل است و آخرت فرع بر دنیا است، بدین معنی که زندگی
اخروی، سعادت و رستگاری الهی و سرنوشت نهایی آدمی در معاد، نتیجه و معلول
سرگذشت آدمی در زندگی این جهانی او است. اصل "الدنیا مزرعه الاخره" رابطهء
دنیا و آخرت را در "جهان بینی اسلامی" نشان می دهد. آخرت محصول طبیعی و
منطقی دنیا است و (درست بر عکس بینش منحط مذهبی های فعلی و انتقاد نابجای
ضد مذهبی های فعلی) با کار و تولید و آبادی زندگی دنیا است که "محصول آخرت"
بدست می آید، نه، آن چنانکه این دو قطب متضاد (هر دو) می اندیشند، با خرابی
مزرعه ء دنیا!
حضرت رسول در یک جمله کوتاه و قاطع و روشن این اصل را چنان بیان کرده است
که آنرا به عنوان مترقیترین شعار سازنده و علمی و ضد خرافی باید طرح کرد:
من لا معاش له، لا معد له هر که زندگی مادی ندارد، زندگی اخروی نیز ندارد!
بنابر این کسانیکه تحمل فقر و ذلت و اسارت و بیماری و عقب ماندگی و ضعف و
بدبختی خود را در زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی (که استبداد، استثمار و
یا استعمار برایشان فراهم آورده اند) عامل جبران و پاداش الهی و کسب ثروت و
عزت آخرت و رستگاری و عافیت و ورود به بهشت می پندارند، فریب دنیادارانی را
خورده اند که، بنام دین، آنها را "استحمار" کرده اند و به تحمل و شکیبایی
بر سرنوشت شوم خویش وا داشته اند! قرآن به اینان و نیز به روشنفکران ضد
مذهبی که هر دو این فریبکاری استحماری را بنام مذهب تلقی کرده اند پاسخ می
دهد که: من کان فی اعمی، فهو فی الاخره اعمی واضل سبیلا هر که در این جا،
در زندگی این جهانی، در زمان و جامعه خویش، نابینا و ناخودآگاه است، در
آخرت نیز نابینا و ناآگاه است و گمراه تر!
|
|
|
|