Go to Homepage

انتظار، مذهب اعتراض

بخش ۳

دکتر علی‌ شریعتی



Print

زندگى نامه
شریعتی در یک نگاه
فهرست مجموعه آثار
كتب و مقالات
سخنرانى‌ها
اشعار
انتشارات
گالرى عكس‌ها
ویدئو و صوتى‌
دفتر يادبود
كاوشگر سايت
تماس
صفحه اوّل
English Site
امام پس از ظهور و اعلام نهضت خويش در كعبه با ۳۱۳ تن که نخستين گروندگان و همگامان او هستند به كوفه مي‌آيد و آنجا را مركز قدرت خويش قرار مي‌دهد و در پشت كوفه به قدري از علما فاسد مي‌كشد كه جوي‌های خون روان مي‌شود و مبارزه را با شمشير و جهاد و كشتار آغاز مي‌نمايد و حكومت عدل را «درسطح جهاني» استقرار مي‌دهد و از همه ستمكاران تاريخ انتقام گرفته، شكست كربلا را جبران مي‌كند و تمام رهبران و پيشوايان به حق، انبيا و ائمه شيعي را كه نتوانستند هدف خودشان را تحقق بخشند، و پايمال و شكست‌خورده ظلم و زور شدند به حكومت حقه خويش مي‌رساند و نظام عدالت، به جاي زور، و تقوي، به جاي فساد، و برادري به جاي نفاق و خصومت، چنان در دنيا مستقر و استوار مي‌شود كه گرگ و ميش از يك آبشخور آب مي‌خورند.

پرچمي كه به دست دارد پرچم مسلمانان در جنگ بدر و شمشيرش، شمشير علي (ذوالفقار) است، زرهي كه بر تن دارد زره رسول خدا پيغبمر اسلام، و پايتخت قدرتش كوفه و آغاز ظهورش كعبه است، و بعد از استقرار حكومت جهاني عدل، كشته مي‌شود.

اين تمام كليات طرز تفكر شيعه امروز درباره امام زمان است.

من شخصاً به اين طرز تفكر، و طرح اين شكل اعتقادي بيش از طرحي كه در ذهن تحصيلكرده‌های روشنفكر مذهبي است و مي‌كوشند تا اصل امام زمان را با اصول فيزيولوژي و فيزيك و شيمي و بيولوژي اثبات كنند معتقدم.

يكي از دانشجويان اخيراً از من پرسيده بود كه آيا «به دليل اينكه علوم طبيعي عمر محدودي براي انسان قائل نيستند و يا آن چنانكه بعضي از نويسندگان دانشمند‌‌ـ كه من شخصاً به آنها احترام مي‌گذارم‌‌ـ اخيراً مي‌خواهند اثبات كنند كه: چون عمر انسان محدود نيست، پس مي‌توان يك عمر چند هزار ساله را پذيرفت، براي امام زمان مي‌شود چنين استدلالي را به كار برد؟ »

در جوابش عرض كردم: من كار ندارم كه مي‌شود يا نمي‌شود.

بياييم به جاي حل اين مسائل و به جاي اينكه اذهان و افكار را به اين مطالب ذهني و كلامي‌‌ـ به صورت قديم و يا جديدش‌‌ـ متوجه كنيم به يك مسأله بزرگتر توجه كنيم و آن اينكه «اعتقاد به اين اصل چه فايده‌ای دارد؟ » مهم اين است كه دريابيم اعتقاد و يا عدم اعتقاد به اين اصل چه نقش مثبت و يا منفي مي‌تواند در رسالت، مسؤوليت، سرنوشت و وظيفه فردي و اجتماعي ما داشته باشد؟ و يا درزندگي امروز ما چه تأثيري مي‌تواند به جاي گذارد؟

من در تحقيقات اسلامي به يك اصل معتقدم و اين اصل را در تمام بحث‌هایی كه راجع به مذهب و اسلام مي‌شود، صادق مي‌دانم و آن اين است كه به جاي اينكه‌‌ـ مثل علماي قديم يا جديد‌‌ـ اعتقاد به يك اصل را از راه‌های علمي و منطقي و يا تئوري‌های فيزيك و شيمي و كلام و فلسفه اثبات، و حق و باطل آن را به اين شكل و با اين وسائل تحليل كنيم بيایيم يك ملاك مطمئن‌تر از نظر حقيقت يابي و مفيدتر از نظر زندگي اجتماعي بيابيم و به كار بريم.

ما كه مسلمانيم، آدم و بهشت و نبوت و وحي از اصول اعتقاديمان است، به طور مشترك، و اختلافمان در برداشت و نوع تلقيمان از اين اصول است، تو جوري برداشت مي‌كني، من جور ديگر و سومي جور ديگر، آيا برداشت من از اين مسأله اسلامي درست است؟ آيا برداشت تو؟ و يا آن طوري كه ديگري مي‌فهمد؟ و يا اصلاً هيچ كدام؟ يكي استدلال فيزيك و شيمي و فيزيولوژي و بيولوژي مي‌كند، ديگري استدلال كلامي، و ديگري استدلال عقلي و فلسفي، ديگري عرفاني و اشراقي و. . به سادگي مي‌توان فهميد كدام درست است. اگر ديديد كه استنباط من مثلاً از اصل «امامت» و اعتقاد به آن، با طرز تحليلي كه مي‌كنم و جوري كه مي‌فهمم، در زندگي شخص معتقد به اين اصل، و جامعه‌ای كه به اين اصل اعتقاد دارد تأثير مثبت و سازنده و مترقي دارد. پس اين استنباط درست است، حقيقت دارد. و اگر استنباطي كه ما از اين اصل مي‌كنيم و براي آن پنجاه تئوري علمي هم ازقول علما و جامعه شناسان و شيمي دانان و فلاسفه قديم و جديد هم داريم ديديم كه در زندگي ما اثر سازنده‌ای ندارد، در بينش و تفكر اجتماعي و روشني فكري ما تغييري نمي‌دهد، بايد در درستي نظريه مان شك كنيم.

اگر در يك جامعه‌ای عده‌ای امامت را به اين شكل كه تو استدلال و اثبات كردي نپذيرفته و معتقد شدند چه تغييري در سرنوشتشان حاصل و چه اثري در وظيفه شان خواهد داشت؟ سرنوشت كساني كه به اين اصل معتقدند با آنهایی که اعتقاد ندارند چه تقاوتي دارد؟ بعد مي‌بينيم كه من و تو به امامت معتقديم ولي ملت‌های ديگري هستند كه اعتقادي به اين اصل ندارند و وضع زندگيشان با ما چندان فرقي نداشته و حتي از ما بهتر است. وقتي آثار اين عقيده به كيفيتي است كه مي‌بينيم، بايد ديد عيب كجا است. آيا اعتقاد به امامت اصل درستي نيست! نجات نمي‌دهد؟ عزت نمي‌دهد؟ مسؤوليت نمي‌دهد؟ آگاهي نمي‌دهد؟ ارزش انساني نمي‌دهد و انحطاط مي‌آورد؟

اين را نمي‌توان گفت، به دليل آنكه همه مان معتقد به اين اصل هستيم كه اسلام و تشيع مذهب زندگي ساز و عزت بخش است، يا آن طوري كه ما‌ این اصل را مي‌فهميم غلط است؟ نمي‌شود اصل امامت يك اصل حقي باشد‌‌ـ چنانكه واقعاً هست‌‌ـ و ما به اين حقيقت به درستي آگاه شده باشيم و در عين حال سرنوشتمان عبارت از بدبختي و ذلت باشد.

علي (ع) شخصيتي است كه ملت ما به او معتقد است، معتقد بودن به او يا دلبستگي و عشق و ايمان به فرزندش حسين يك اصل است، مي‌بينيم ما به حسين معتقديم، اما زندگيمان از آخرت يزيد هم بدتر است. آيا اعتقاد به رهبري علي و اعتقاد به نهضت حسين به درد شب اول قبر و سؤال و جواب آنجا مي‌خورد؟ و بعد که سرمان را توي قبر گذاشتيم و زندگي پس از اين جهان را آغاز كرديم فرق بين ما و كساني كه اساساً به اين اصل معتقد نيستند پديدار مي‌شود؟ هرگز: «من كان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا» (هر كه اينجا كور باشد، در آخرت نيز كور است و بلكه گمراه‌تر است): پس امامت و ولايت بايد به درد اينجا بخورد تا در آنجا هم نتيجه بدهد.

آيا مي‌توانيم در اين شك كنيم كه اصولاً اعتقاد به رهبري علي انحطاط آور است؟ و يا دلبستگي به نهضت و رسالت حسين خمودي و سستي و ذلت مي‌آورد؟ نه، حتي يك روشنفكر غير مذهبي هم اگر آزاديخواه باشد چنين شكي نمي‌كند. پس هزار و يك دليل هم اگر در اثبات عقيده و تلقي فعليمان از تشيع علي و عشق به حسين بياوريد مسلم است كه نوع تلقي‌ای كه از اين دلبستگي، از اين نهضت و اين نوع تصويري كه از چهره علي‌یا حسين درذهن داري غلط است. اين را بايد تصحيح كني، جز اين امكان ندارد. پس مي‌بينيم كه يك ملاك محكم و روشن كه همه مي‌توانند به سادگي بفهمند و درك آن فلسفه و كلام و فيزيك و شيمي نمي‌خواهد، در دست همه مان هست و آن اينكه اگر شيعه هستيم، اگر مسلمان هستيم و به اصول اسلامي يا شيعي معتقديم ولي اين اصول در سرنوشتمان، اثري نداشته و چنانكه منكر هم باشيم باز در وضع ومسؤوليت و جبهه گيري‌های اجتماعيمان و زندگي فردي و جمعيمان فرقي نمي‌كند، معلوم مي‌شود در نوع شناختي كه از اين اصول داريم بايد شك كنيم. زيرا همه ما به اين اصل اعتقاد مشترك داريم كه امكان ندارد يك ملتي مسلمان باشد و به رهبري علي و راه او معتقد، ولي اين اعتقاد هيچ فايده‌ای در زندگيش نداشته باشد.

بديهي است كه، به قول عيسي «هر درختي را از ثمرش بايد شناخت» و ثمرات شجره اعتقاد ما اين نيست، پس بياييم به جاي اينكه به حل مشكلات ذهني و كلامي‌‌ـ كه غالباً خودمان آنها را مي‌تراشيم‌‌ـ بپردازيم، از ديد ديگري مسأله را مطرح كنيم.

بدين ترتيب كه از همان اول از خودمان و از كسي كه يك عقيده اسلامي را بيان مي‌كند بپرسيم: فايده‌اش چيست؟ براي چه گفته شده؟ چه تأثيري بر جامعه و سرنوشت فرداي ما دارد؟ و اعتقاد يا عدم اعتقاد به آن علاوه بر آثار اخروي در زندگي پيش از مرگ ما چه اثري را داراست؟

چون معتقديم كه اسلام دين زندگي است و كهنه نشده، يعني هر قصه‌ای كه در قرآن هست و هر عقيده‌ای كه در اسلام و مذهب تشيع مطرح است، بايد در زندگي امروزي و سرنوشت فردي و جمعيمان، در آگاهيمان، در عزت و شخصيت و استقلالمان نقشي داشته باشد كه كساني كه به آن معتقد نيستند از اثرش محروم هستند.

اگر چنين بود پس نوع برداشت مسأله درست است، والا اگر هزار دليل هم داشته باشد غلط است، زيرا «و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين‌‌ـ لله العزه و لرسوله و للمؤمنين»، پس اگر ديديم مؤمنين عزت ندارند بلكه ذليل‌اند و از نظر شعور و فرهنگ واقتصاد و تمدن و قدرت نظامي، كفار بر آنها برتري و بالايي دارند، بايد يقين كنيم كه ايمانمان عوضي است و اسلام را وارونه به ما فهمانده‌اند!

حال به سادگي مي‌توان فهميد كه در مورد امام زمان بهتر است به جاي اينكه اين مسأله را طرح كنيم و با استدلال ذهني و شرح و بسط‌های كلامي وفلسفي و عرفاني و حتي فيزيك و فيزيولوژي جديد اثبات كنيم كه امام كجا غيب شده و چگونه غيب شده و الآن كجا است و چه جور زندگي مي‌كند و چه مي‌خورد و چه وضعي دارد و غيب چيست و غايب شدن چگونه است و ... مسأله را بدين شكل مطرح كنيم كه اصولاً اعتقاد يك فرد، يك گروه، يك ملت به امام زمان، به انتظار و همچنين به اصل انقلاب آخرالزمان، چه ارزشي از نظر زندگي اجتماعي امروز دارد؟ و مفاهيم و هدف‌هایی را كه در اين اصل اعتقادي هست استخراج كنيم، مسؤوليت‌های خود را در برابر اين عقيده و در عصر غيبت بفهميم، بفهمانيم، و بدان عمل كنيم.

اين يك «پيشنهاد» نيست، «نظريه» من نيست، بينش و روح اسلام نخستين اين است. اين دو امام زمان، دو امامت، دوشيعه ودو اسلام است. يكي اسلام به عنوان «ايدئولوژي» (يعني، مكتب اعتقادي، اعتقاد مرامي و هدايتي، يعني دين) كه مسائل اعتقادي و مراسم عملي و حتي عبادي آن، عاملي است براي تكامل معنوي انسان و عزت و رشد اخلاقي و فكري اجتماعي و «سلاحي» است براي ترقي زندگي نوع انسان و جنبه عملي دارد و براي پيش از مرگ هم مفيد است. ديگري كه مجموعه علوم و معارف و دانش‌ها و اطلاعات بسيار از قبيل فلسفه و كلام و عرفان و اصول و فقه و رجال و ... است. اسلام به عنوان يك «فرهنگ».

اسلام، به عنوان ايدئولوژي، ابوذر مي‌سازد، اسلام، به عنوان فرهنگ، ابوعلي سينا؛ اسلام به عنوان ايدئولوژي، مجاهد مي‌سازد، اسلام به عنوان فرهنگ، مجتهد مي‌سازد. اسلام به عنوان ايدئولوژي‌‌ـ يعني عقيده‌‌ـ روشنفكر مي‌سازد، و به عنوان فرهنگ، عالم. عقيده اسلامي است كه مسؤوليت و آگاهي و هدايت مي‌دهد. علوم اسلامي يك رشته خاص علمي است كه يك مستشرق نيز مي‌تواند فراگيرد، يك كج انديش مرتجع يا بد انديش مغرض هم ممكن است آن را واقعاً داشته باشد. اين است كه يك فرد تحصيل نكرده ممكن است اسلام را درست‌تر فهميده باشد و اسلامي‌تر فكر و زندگي كند و مسؤوليت اسلامي را تشخيص دهد و تا يك فقيه يا عالم اصول يا فيلسوف و عارف. كسي كه مثلاً رسائل و مكاسب را خوانده است به احكام اسلام واقف مي‌شود و اما آنكه شرح حال و زندگي پيغمبر را خوانده است، معني اسلام را شناخته.

به هر حال عقيده من اين است كه کسی که مثلاً كتاب اسفار ملاصدرا يا شفاي ابوعلي را تحصيل كرده يك فيلسوف اسلامي است اما كسي كه نهج البلاغه علي (ع) را مي‌شناسد اسلام شناس است. اسلام به عنوان عقيده را بايد در قرآن، زندگي پيغمبر، شناخت اصحاب و پروردگان نمونه مكتب اسلام شناخت، يعني همان منابعي كه امروز حتي در ميان دانشمندان اسلامي و برنامه رسمي تحصيلات اسلامي متروك مانده و در ميان مردم مجهول است. اشعار شعراي جاهليت عرب در مدارس اسلام به عنوان متن ادبي تدريس مي‌شد و نهج البلاغه هرگز به هيچ عنوان! فلسفه يوناني‌ها و منطق ارسطو برنامه درسي بود و تفسير قرآن نه، سيره پيغمبر اسلام و شرح حال و افكار و شيوه زندگي و مبارزات ائمه مطرح نيست و اگر هم استثنائاً چند نفري به خواست فردي خود تحقيق كنند، علم اصلي حساب نمي‌شود، فضل است! اين است كه متأسفانه طرز تفكر و بينش ما در مسائل اسلامي، با روش اسلامي و روح و اثر آن بيگانه است. قرآن و طرز فكر و شيوه زندگي پيغمبر و پروردگان وي هميشه مي‌كوشند تا افكار مسلمانان را از مسائل ذهني و طرح معماهاي غير واقعي و تفكر در مسائل غيبي و بحث از آنچه يا بي‌ثمر است يا غير ممكن متوجه زمينه‌های عيني و عملي و مثبت كنند.

 




كليه حقوق محفوظ ميباشدددددددد