|
|
|
|
|
(دیگری «چه نیازی به علی» است): این تحلیل زندگی حضرت علی است: حضرت علی در
دورهی رسالت پیغمبر جمعاً ۲۳ سال با او بوده است، که ۱۳ سال آن در مکه در
راه فردسازی و برای تشکیل یک گروه آگاه و مسئول و تغییردهندهی نظام
اجتماعی، و ۱۰ سال در مدینه در جهاد با دشمن خارجی و در مسیر ساختن یک
جامعه (گذشته است). اولین کسی است که دعوت پیغمبر را آری گفت و تا لحظهای
که زندگی پیغمبر تمام میشود و در دامن او جان میدهد، با اوست.
بعد از آن در مدت ۲۵ سال، (از سال ۱۱) تا سال ۳۵ هجری، که عثمان میمیرد،
علی، مردی که باید رسالت پیغمبر را بدون وقفه و انقطاع ادامه میداد،
خانهنشین است، (در حالی که) اگر پس از مرگ پیغمبر او زمام مردم را بدست
میگرفت، به اعتراف خود عمر، این شتر را- شتر خلافت و زمامداری و حکومت را-
بر راه درستش میراند، و به جای این که ۲۵ سال در ینبع چاه بکند، نخل بکارد
و کشاورزی کند، قضاوت، مبارزه و رهبری میکرد؛ و با ۵ سال حکومتش، (جمعاً)
۳۰ سال بعد از پیغمبر رهبری مداوم و پیوسته در دست علی میبود (و شاید بعد
به آن شکل زندگیش تمام نمیشد). (در این صورت) سرنوشت اسلام طور دیگری بود
و امروز اسلام دیگری داشتیم و مسلمین دیگری، و به جای مجموعهای از فتوحات،
لشکرکشیها و غارتها، در شرق و غرب، به وسیله کسانی که هنوز خودشان به
آموزش درسهای اولیه اسلام نیازمند بودند، اما شمشیر مسلمان کردن و رهبری
کردن همهی بشریت را بر روی مردم شرق و غرب کشیدند، نهضتهای انسانساز و
اسلام فاتح داشتیم، نه شمشیرهای فاتح، و اسلام در قلبها و اندیشهها،
همچون آتشی که در هیزم خشک بیفتد، رشد میکرد. ولی بهرحال سرنوشت عوض شد و
بعد بصورتی درآمد که سرنوشت تشیع او را هم عوض کردند.
(بنابراین)۲۳ سال همگامی او با پیغمبر در جهاد گذشته؛ شعار این ۲۳ سال
ایمان و مکتب بوده و یک مبارزه فکری برای توسعه یک ایدئولوژی، یک ایمان و
عقیده الهی، و برای ایجاد یک کانون قدرت اعتقادی، یعنی تحقق رسالت اجتماعی
و همچنین رسالت معنوی و پیامبرانه پیغمبر اسلام. علی از آغاز تا انجام حیات
پیغمبر- در دورهی بعثتش-، پیشتاز جبههی مجاهدان در ۱۳ سال مکه و- بخصوص-
۱۰ سال مدینه است. در اینجا ۲۳ سال جهاد برای مکتب است.
بعد ۲۵ سال تحمل، سکوت و دیدن زشتترین تجاوزها، بدترین منظرهها و
رنجآورترین رنجها، بدیها و زشتیها، در متن اسلام، در قلب اسلام، در
مدینه پیغمبر و به نام خود پیغمبر: این دنیا و این آسمان میدیده که علی
ریسمان چند شتر را در ینبع به دست دارد و آنجا چاه و قنات میکند و نخل
میکارد و با دستهای خودش زمین را شخم میزند و میکند؛ و در همین حال،
کعبالاحبار بر مسند قضاوت اسلام نشسته است، و مروانها بر مسند قدرت اجرا
و عثمانها و سعدبنابی وقاصها و خالدبنولیدها، پا جای پای پیغمبر! اما
رسالت بزرگ علی و بزرگتر از هر شهادت و هر جهادی و بزرگتر از شمشیرهایی که
در بدر و احد و خندق و حنین زد، تیغهایی است که اینجا خورده و بخاطر حفظ
اسلام دم برنیاورده؛ بقول خودش، «خار در چشم و استخوان در حلقوم»، ۲۵ سال
ساکت ماند، تا اسلام بماند؛ همچون کودکی که میان مادرش و زنی مدعی و متجاوز
مطرح شده، و مادر میبیند که اگر به کشمکش و جنگ بپردازد، این بچه- که این
زن بیگانه در آغوش گرفته و مدعی است که مال اوست- آسیب میخورد، و هرگز
چنین سرنوشتی این مادر دروغین را وادار نمیکند که صرفنظر کند و تا همه
جایش حاضر است؛ در این حالت مادر است که از کشمکش صرفنظر میکند، از
مادریش صرفنظر میکند تا کودک بماند، ولو در آغوش دیگری!
(بعد) ۵ سال حکومت او بعد از عثمان است؛ برخلاف ۲۳ سال اول، که فقط یک جهاد
فکری (و اجتماعی) برای اشاعهی اسلام و مکتب بود و (برخلاف) ۲۵ سال تحمل و
نشان دادن عالیترین رشد اجتماعی و نفی خود و (نفی) حق خود و خاندان خود
(حق مسلم مطلق است)، برای وحدت و بخاطر حفظ این طفل نوزادی که سرپرستش را
از دست داده، در این ۵ سالی که حکومت بدست علی افتاده، جهاد در صحنههای
مختلف فقط برای استقرار عدالت است. و عجیب است که این ۵ سال حکومت خیلی
قابل مطالعه است، و متأسفانه از آن کم سخن گفته شده است.
غالب رهبران جهان دو دوره دارند: یکی دورهی انقلابی، که در برابر قدرت
حاکم مبارزه میکنند و میجنگند و بینش و برداشت و رفتار انقلابی دارند، و
دیگری دورهای که روی کار میآیند، که برعکس، گرایش کم یا بیش محافظه
کارانه مییابند و به قول خودشان دورهی زندگی آرام و دورهی
مصلحتاندیشیهای ملی و قومی پیش میآید. برعکس، علی، در موقعی که زمام
حکومت را بدست ندارد و خلفای غصب کنندهی حق او روی کارند و حتی تیپی مثل
عثمان دیگر همه ارزشها و همهی روابط و ضوابط اسلامی را حتی در ظاهر حفظ
نمیکند، در این دوره که علی- از نظر مسئولیت اجتماعی- یک فرد است و مقام
غیررسمی است، و قدرت دست دیگران است، و او رهبر اقلیت است، در اینجا مبارزه
انقلابی ندارد و بخاطر وحدت تحمل میکند؛ و برعکس، از وقتی که روی کار
میآید و حکومت را بدست میگیرد و خودش زمامدار رسمی جامعه میشود، دورهی
انقلابی آغاز میشود و دست به انقلاب میزند. و شاید اولین انسانی است در
تاریخ بشر که هنگامی که قدرت دستش نیست، بخاطر حفظ قدرت جامعه و این ایمان
و عقیده در برابر دشمن خارجی، ساکت است، و وقتی که حکومت بدستش میآید و بر
اوضاع مسلط میشود، انقلابی میشود. اینست که ۵ سال دورهی انقلابی در
زندگی علی، دورهی حکومتش است. این غیر از حرف جرج جرداق است. جرداق
میگوید که «همه رهبران عالم، (قبل از روی کار آمدن) رهبران بزرگ و مترقی و
انقلابی بودند و وقتی که روی کار میآمدند محافظهکار میشدند، برخلاف علی
که هم در دورهای که حکومت دستش نبود انقلابی بود و هم وقتی که حکومت دستش
آمد انقلابی ماند». این حرف درستی است، اما با آن چه من میگویم کمی اختلاف
دارد، و آن اینست که وقتی که زمام دستش نیست، بخاطر حفظ قدرت، انقلاب
نمیکند و تحمل میکند؛ انقلابی بودن و انقلاب کردن را از وقتی آغاز میکند
که رسماً حاکم است و قدرت در دستش است. اینست که ۵ سال دوره انقلاب در
زندگی علی، به عنوان یک رهبر، دوره پیش از رسیدنش به حکومت نیست، (بلکه)
دوره حکومتش است، و آغاز دوران انقلابی در زندگی او، از نظر اجتماعی، آغاز
روی کار آمدنش، از نظر سیاسی، است.
بنابراین زندگی علی تقسیم میشود به سه فصل: ۲۳ سال جهاد برای مکتب، ۲۵ سال
تحمل برای وحدت و ۵ سال انقلاب برای عدالت. این، یکی از سخنرانیهایی بود
که اینجا کردم و در این عنوان، مسائل اساسی مطرح است.
اینها ابعاد اساسی زندگی حضرت علی است؛ این که به این سخنرانیهایی که
شده، اشاره میکنم، بخاطر اینست که نمیخواهم فقط نقل قول کنم یا فقط یک
اطلاع بدهم. این ها مسائل اساسی است که در زندگی علی- که امشب میخواهم از
آن صحبت کنم- مطرح است، و برای این که این مسائل را، که در عین حال طرحشان
لازم است، تکرار کرده باشم، به این شکل فهرستوار عنوان میکنم.
یک مسأله اساسی دیگر در زندگی علی اینست که برخلاف این که تشیع صفوی
امروز مطرح شده و در کنار تشیع علوی خودنمائی میکند، وقتی که میگویم
«تشیع صفوی»، به این معنی نیست که این تشیع فقط از زمان صفویه ساخته شده و
پیش از آن وجود نداشته. نه! اصولاً تشیع صفوی از زمانی ساخته شده که تشیع
علوی بوجود آمده. در زمان صفویه این تشیع رسمیت و حاکمیت پیدا میکند؛ والا
تشیع صفوی، به عنوان یک نوع مکتب ظاهراً به شکل تشیع علوی ساخته شده ولی از
لحاظ محتوی ضدتشیع علوی است، از آغاز همگام با تشیع علی بوجود میآید و
اولین کسی که در برابر علی و شیعیان راستین علی شعار تشیع میدهد- اما
«تشیع صفوی»-، ابوسفیان است. اوست که وقتی علی میرود و خانه مینشیند و با
ابوبکر بیعت نمی کند، اما شمشیر هم نمیکشد، برافروخته وارد میشود و به
علی و عباس رو میکند و میگوید: ای خوارها، ای کسانی که خواری را تحمل
میکنید، چرا اینجا بنشینید و حقتان را نگیرید و این قبایل تمیم و عدی
بیایند و بر شما حاکم شوند؟ این حق مال شماست؛ بلند شوید و جلو بیفتید و
حقتان را بخواهید! من در دفاع از حکومت تو و ولایت تو تمام کوچههای مدینه
را پر از سواره و پیاده میکنم!
(بنابراین) در برابر ولایت علی یک ولایت ضد علی هم وجود دارد، به نام علی و
از حلقوم ابوسفیان: در همان موقعی که اولین قدرت تشیع در خانه فاطمه و در
پیرامون علی خاموش و غمزده تشکیل میشود (اولین نقطه تشیع در تاریخ تشکیل
شده)، این هم اولین فریاد تشیع ضد علی از حلقوم ابوسفیان است؛ و همان فریاد
است که بعد همه کسانی که میخواستند تشیع را مسخ کنند و آن را وسیلهای
برای نفی اسلام سازند، کم کم آن را پرورش دادند، بزرگش کردند، عناصر خارجی
را واردش کردند، چهرهاش را دگرگون کردند و بقدری سرمایهدار و غنیاش
کردند که در دورهی صفویه با یک کوشش بسیار آگاهانه و متفکرانه و متدبرانه
صورت یک مکتب تدوین شده یافت، و همانطور که امام صادق، مکتب علوی را تأسیس
علمی کرد و تدوین کرد، در این دوره اینها مکتب تشیع صفوی را تأسیس و تدوین
کردند و به شکل یک متن مبوب و مدون و رسمی اعلام کردند. بنابراین تشیع صفوی
پیش از صفویه، از آن زمان، وجود داشته است.
و نیز وقتی که میگویم تشیع صفوی بعد از (ظهور) صفویه رسمیت پیدا کرد، به
این معنا نیست که آنچه بعد از صفویه هست، همهاش تشیع صفوی است. خیلی ساده
است: خصوصیات و ضوابط تشیع علوی و تشیع صفوی، ولایت ابوسفیانی و ولایت
علوی، در کنار هم کاملاً مشخص است، معانیاش معلوم است و رفتارش مشخص است؛
بینشش، گرایشش، وظایفش، مسئولیت اجتماعیش، ارزشهای انسانی- اخلاقیاش،
بینش فکریش، همه مشخص است، و امروز هر کسی میتواند تشخیص بدهد که این
بینش، این برداشت، این نوع راه و این طرز تفکر از تشیع صفوی است یا از تشیع
علوی است، و براساس این ضابطههای دقیق، آدمها، فعالیتها، کارها و
برنامهها را ارزیابی دقیق کند و بشناسد. از زمان صفویه تا الان نیز همواره
بزرگترین پاسداران حقیقت، پاسداران حریت، پاسداران اسلام راستین و
پاسداران حقیقت راه علی، به نام علمای راستین تشیع و علمای بزرگ تشیع علوی،
وجود داشتهاند و وجود دارند، و در کنارشان نیز روحانیون تشیع صفوی و افراد
معتقد به تشیع صفوی بنابراین این سؤتفاهم پیش نیاید که وقتی میگویم، از
زمان صفویه، تشیع صفوی روی کار آمد و رسمیت پیدا کرد، به این معنی است که
تشیع علوی منقرض شد. هرگز! و خوشبختانه، علیرغم آن همه کوششها و آن همه
کششها و هوشیاریها، هنوز جاذبه تشیع علوی، بینش تشیع علوی و راه و حقیقت
تشیع علوی زنده است، و هنوز در متن جامعهی علمی ما، در متن جامعهی راستین
علمای دینی ما، تشیع علوی، قدرت، نیرو و جاذبه دارد و پاسدار و حامی دارد.
آنچه میخواستم امشب عرض کنم بصورت یک درس بود، ولی متأسفانه بسیار مفصل
است و فرصت بسیار اندک، و شاید امشب، چون شب میلاد حضرت امیر است، فرصت و
مجال گوش دادن به یک سبک بیان درسی برای عدهی زیادی نباشد. اینست که لحن
درسی و همچنین استدلالات رسمی درسی را درز میگیرم و این بحث را برای یک
فرصت دیگر میگذارم و مسألهکلی را مطرح میکنم.
آن مسأله به این عنوان است که امشب میخواهم، همانطور که در «پدر، مادر،
ما متهمیم» به نمایندگی از نسلی سخن گفتم که از دین گریزان است و اعتراضاتش
اینست و علت گریزش از مذهب این است (بعد بعضیها جواب مرا دادند!)، در
اینجا از قول طبقهای همفکر یا همراه یا همسن یا همطبقهی فرهنگی خودم، در
این زمان، در ایران و خارج از ایران، در کشورهای اسلامی و در دنیای سوم، یا
اصلاً در قرن بیستم، (سخن بگویم)؛ بیآنکه تکیه بر مذهب خاص داشته باشم،
بیآن که بخواهم براساس ضابطههای دینی مسأله را عنوان کنم، بیآن که مسأله
کلامی و حدیثی و اختلافات فکری و اعتقادی و مذهبی بسیار پیچیدهای را، که
در پیرامون این مسأله وجود دارد- و خود من هم تا جایی که میتوانستم مطرح
کردم-، طرح کنم.
فرض را بر این میگذارم که ما یک عده جوان روشنفکر و جزء طبقه انتلکتوئل،
از آمریکای لاتین، خاور دور، آسیا، یا آفریقا هستیم. مقصودم «تصدیقدار»
نیست، بلکه جوان آگاهی است که در راه سرنوشت ملت خود، نسل خود و زمان خودش
احساس مسئولیت میکند و متعهد است، و برای استقرار حقیقتی که او معتقد است
و شعارهایی که مکتب او و آرمان او اعلام میکند، مبارزه میکند و جبههی
مبارزهاش مشخص است، و همچنین کاملاً نسبت به تعهد انسانی خودش در جامعهی
خودش آگاه است. این، مخاطب من است، و من خودم جزء اینها هستم، و با هم
میخواهیم مسأله را مطرح کنیم.
|
|
|
|