Go to Homepage

انتظار، مذهب اعتراض

بخش ۴

دکتر علی‌ شریعتی



Print

زندگى نامه
شریعتی در یک نگاه
فهرست مجموعه آثار
كتب و مقالات
سخنرانى‌ها
اشعار
انتشارات
گالرى عكس‌ها
ویدئو و صوتى‌
دفتر يادبود
كاوشگر سايت
تماس
صفحه اوّل
English Site
اكنون عقيده به امام زمان را از اين وجهه بررسي كنيم، و لازم است قبل از طرح موضوع يك نكته را تذكر دهم و آن اينكه من جامع معقول و منقول نيستم و فقط در يك رشته خاص چيزي بلدم و همه مسائل را از همان وجهه‌‌ـ كه وجهه اجتماعي و جامعه شناسي است‌‌ـ مطرح مي‌كنم و وجوه ديگر مسأله را متخصصين و كساني كه در اين رشته‌ها كار كرده‌اند و آگاهي دارند بايد طرح كنند. بنابراين، اين را بايد يادآوري كنم كه آنچه مي‌گويم تمام آنچه دراين باب بايد گفته شود نيست، بلكه آن چيزي است كه من مي‌توانم در اين باب بگويم و اين يادآوري براي همه مسائلي كه در اسلام مطرح مي‌كنم صادق است و اين بديهي است، ولي بسياري از مؤمنيني كه به مسائل علمي و تحقيقي آشنايي ندارند، اين نكته را متوجه نيستند، بخصوص كه در مسائل ديني، هنوز اصل تخصص براي همه روشن نيست، گرچه تخصص در فرهنگ قديم اسلامي ما وجود داشته است و فقيه، محدث، متكلم، فيلسوف، مورخ، عالم اخلاقیات، ادبيات، عرفان، معارف الهي و ... و حتي رشته‌های ديگري كه امروز از حوزه علوم اسلامي خارج شده است از قبيل طب، از يكديگر جدا بوده‌اند ولي امروز همه فقيه‌اند (جز افراد استثنايي) ولي متأسفانه، با اينكه عالم روحاني ما غالباً متخصص رشته خاص فقه است، مردم عادت كرده‌اند كه مسائل گوناگون اسلامي را‌‌ـ در هر موضوعي و رشته‌ای و از هر بعدي‌‌ـ از زبان وي بشنوند ولي چون اسلام‌‌ـ برخلاف مذاهب ديگر، مثل مسيحيت‌‌ـ در همه زمينه‌های زندگي فردي و اجتماعي، معنوي و مادي دخالت مي‌كند و نظر دارد، و از طرفي فقه به معني اصطلاحي امروز يك رشته خاصي از علوم اسلامي است، طبعاً بسياري از مسائل اسلامي و يا ابعاد بسياري از يك مسأله اسلامي اساساً مطرح نمی‌شود و مجهول می‌ماند و یا اگر هم مطرح شود در محدوده فقهی و یا سطحي و مجمل بيان مي‌شود و اين است كه امروز بخش عظيمي از حقايق قرآن كه مربوط به انسان شناسي، فلسفه تاريخ و جامعه شناسي و علوم طبيعي است و قسمت اعظم عناصر تشكيل دهنده مكتب اسلام كه جنبه اقتصادي، روانشناسي، اخلاقي، فلسفي، سياسي دارد، يا تاريك مانده است يا بد و كج و بي‌اثر در ذهن‌ها عنوان شده است. مثلاً عقايدي چون توحيد، معاد، عدالت، امامت، شفاعت، اجتهاد، عبادت، سنت، وصايت، تقوي، يا احكامي چون حج، زكات، جهاد، تقيه، تقليد، امر به معروف، نهي از منكر و ... مسائلي است كه غير از جنبه فقهي يا روايي آن، جنبه‌های جامعه شناسي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي، انسان شناسي، فكري و عملي بسيار عميق و قوي دارد كه تنها به اين دليل كه مسائلي مذهبي‌اند، مردم از مقام روحاني كه فقيه است توقع دارند كه از همه جهت بياموزند. در صورتي كه بايد در اين مسائل هم تخصص‌‌ـ به معني وسيع و علمي و امروزي‌‌ـ به وجود آيد، بدين معني كه مثلاً مبحث طهارت را فقيه فقط ازنظر حكم فقهي آن طرح كند و متخصص بهداشت، ميكروب‌شناسي، طبيب و شيمي‌دان، از نظر علمي تحليل و تعريف كند، زكات را فقيه از يك نظر، اقتصاددان از نظر ديگر و جامعه شناس از نظر ديگر بررسي كند و امامت نيز به همان اندازه كه يك بعد روايتي و كلامي دارد (كه از اين نظر هم يك مسأله فقهي نيست)، مستقيماً يك مكتب اجتماعي، فكري و سياسي است و از هر يك از اين جنبه‌ها بايد به وسيله جامعه شناسي، عالم علوم سياسي و متخصص مكتب‌های اجتماعي و ايدئولوژي‌های گوناگون و رژيم‌های حكومتي و نظام‌های طبقاتي و اجتماعي و فلسفه رهبري، تجزيه و تحليل منطقي و علمي شود تا هم اين مسائل ازهمه زوايا و ابعاد بررسي شده باشد و هم از نظر عقلي و فكري در ميان متفكران و تحصيلكرده‌ها و روشنفكران هر عصري وتمدني قابل طرح و قبول گردد و از اين راه است كه عقايد مذهبي نيز پابه پاي تحول و تكامل اجتماع و فرهنگ و علوم حركت مي‌كنند و هرچه جامعه و علم پيشروي مي‌كند، فهم و درك و تلقي مفاهيم مذهبي نيز پيش مي‌روند زيرا جنبه روايي و حكمي اين عقايد و احكام هميشه ثابت است و بنابراين، در اين جنبه‌ها است كه مي‌تواند تحول و تكامل يابد.

يكي از این مسائل، مسأله «انتظار مهدي موعود» است كه روايات و احكامي كه در تشيع به اين اصل مربوط است ثابت و مشخص است ولي فهم آن از طرف مردم هر عصري وتحليل اجتماعي آن و استنباط مسؤوليت‌هایی كه لازمه اين اعتقاد است و ارزيابي علمي و جامعه شناسي اين فكر و بررسي آثار اين عقيده در زندگي اجتماعي و سياسي و فردي و فكري معتقدان به آن، بر حسب زمان و مكان و پيشرفت علوم انساني و پيش آمدن شرايط تاريخي و سياسي متغير و متنوع است و اينها مسائلي است كه جامعه شناسي و فلسفه تاريخ و انسان شناسي بايد بدان بپردازد.
اين است كه مسأله انتظار را من از اين نظرگاه بررسي مي‌كنم، نه از نظر روايتي و كلامي و فرقه‌اي، بلكه از نظراجتماعي و تاريخي و طبقاتي. نه اثبات و استدلال و بحث اعتقادي در خود عقيده، بلكه ارزش‌های انساني، آثار اجتماعي و نقشي كه در تاريخ، جامعه، زندگي، مسؤوليت فردي و طرز تفكر دارد يا مي‌تواند داشته باشد.

اصل انتظار به معناي كلي‌‌ـ نه انتظار خاص شيعي‌‌ـ دو نوع است: «انتظار منفي و انتظار مثبت». اين دو انتظار درست ضد يكديگرند: يكي بزرگترين عامل انحطاط است و ديگري بزرگترين عامل حركت و ارتقاء، يكي تن دادن به ذلت و توجيه «وضع موجود»، ديگري پيش رونده و آينده گرا. مشكل فهميدن اين مسأله و اين بحث هم از اينجا ناشي مي‌شود كه هر دو انتظار است.

انتظار به اين معني است كه گروهي «منتظر» باشند كه نجات بخشي خواهد آمد. پس اين فكر چهار پايه اساسي دارد.

۱. اسارت
۲. غيبت
۳. انتظار
۴. نجات.

همين چهار اصل با همين معني مي‌تواند منفي باشد‌‌ـ چنانكه اكنون هست‌‌ـ و مي‌تواند مثبت باشد‌‌ـ چنانكه بود و بايد باشد.

از انتظار و اعتقاد به اينكه نجات بخشي كه اكنون غايب است خواهد آمد و عدالت را مستقر خواهد كرد و بشريت را نجات خواهد داد و حقيقت و عدل و برابري پيروز خواهد شد، به صورت منفيش، دشمنان عدالت و عاملين فساد و تبهكاري و كساني كه هيچ مسؤوليتي درزندگيشان نمي‌شناسند و هيچ حدي شرارت و فسادشان را محدود نمي‌كند استناد مي‌كنند، به اين معني كه مردم را قانع و معتقد مي‌كنند كه نجات بشر و استقرار عدالت فقط و فقط موكول به ظهور نجات بخش خاص غيبي است نه هيچ كس و كسان ديگر. اگر تو به خاطر عدالت برخاسته‌ای و يا ديگري به خاطر آزادي و نجات ملتي يا جامعه‌ای يا بشريت برخاسته و تو هم دنبالش افتاده‌ای بيهوده است. يا دروغ مي‌گويي كه عدالتخواه و آزادي طلب و نجات بخشي و يا اينكه فريب ديگري را خورده‌اي، يا هر دو گرفتار يك توهم شده‌ايد، عامل اصلي فساد و ظلم، از اصل غيبت و از اينكه رهبر حقيقي و پاك و معصوم‌‌ـ كه عدالت را بايد استقرار بدهد و حكومت آزادي و داد را استوار بكند و فساد و ظلم را نابود كند‌‌ـ غايب است استفاده مي‌كند و چنين استدلال مي‌كند كه اگر من عدالت را استقرار نمي‌دهم و اگر قدرتي يا حكومتي ظلم و فساد مي‌كند جبري و طبيعي است، غير عادي نيست و چون طبيعي است بايد پذيرفت كه پذيرفتني است و چون ناگزير و حتمي است در برابرش مخالفت و مقاومت ممكن نيست و هر كوشش و فداكاري در راه عدالت و اصلاح عموم بيهوده است، پوچ است.

بنابراين اعتقاد به غيبت، اعتقاد به انتظار و اعتقاد به نجات بخش غيبي بزرگترين سلاح براي دفاع از وضع موجود و بزرگترين عامل براي توجيه فسادي است كه با يك منحني تصاعدي روز به روز بالاتر مي‌رود و همچنين بزرگترين عاملي است كه به مردم بباورانند كه به ظلم تن دهند و با فساد خو گيرند و به اينكه زندگي اجتماعي به سراشيبي مي‌رود، مؤمن شوند كه اين ناموس خلقت و طبيعت و مشيت خداوند است تا وقتي كه نجات در آخرالزمان پيش بيايد و نه حال، و آن هم به دست «او» و نه من و تو!

البته تو مي‌تواني با عامل فساد و زور، در دلت، مخالف باشي، او را لعن و نفرين كني، پارسايي پيشه كني و گوشه‌گيري، و متقي باشي، اما نمي‌تواني در عمل با او مخالفت بكني براي اينكه بيهوده است، در برابر جبر تاريخ، در برابر مشيت الهي ايستادن است.

اين است بهترين ضمانت اجرا و عامل آسودگي خيال و فراغت بال هميشگي براي اين گروهي كه به قول حضرت امير: «هميشه شرارت را آشكار ساخته و همه نيروهايشان را بسيج و قدرت هايشان را يكپارچه مي‌كنند تا مردم را چپاول كنند و يا بر سپاهي فرمان رانند و يا از منبري بالا روند»: و همان سه قيافه هميشگي كه در وراثت آدم گفتم و در قرآن هست، فرعون و قارون و بلعم باعورا، زور، زر، تزوير! براي اينها بهترين فرصت «غيبت» است. زيرا نجات‌بخش مردم و پيام آور عدل و حكومت حق غايب است، دوره‌اش نيست و بنابراين در اين دوره، نه مسؤوليت صلاح دارند و نه مسؤوليت اصلاح. كه فساد وتبعيض جبري است. و باز براي گروه ديگري «غيبت» يك فرصت بسيار خوبي است. فرصت بزرگي كه بخصوص از زمان صفويه حداكثر استفاده، يعني سوءاستفاده از آن شد. گروهي كه هيچ گونه صلاحيت نيابت امام غايب را ندارند، با تشبث و حيله و دسيسه جاي نواب حقيقي امام غايب را غصب كنند و با فقدان شروطي كه از طرف معصوم بيان شده به عنوان «نايب امام غايب»، زمام افكار و ايمان شكل و عقايد و سرنوشت زندگي اجتماعي و مسؤوليت‌های مردم را در دست گرفته و خلق را به نام دين و به نيابت امامت حقيقي او، به هر جا كه خودشان و همدست هايشان (دو گروه ديگر: زور و زر) مي‌خواهند برانند و حقوقي را كه امام‌‌ـ براساس دين خدا و پيغمبر و شرع اسلام و تشيع‌‌ـ به مردم دارد، اينان به نام او، و نيابت او، به خود اختصاص دهند. يعني، چون امام هم رهبر دين مردم است و هم حاكم دنيايشان، بر جان و مال خلق، از خودشان ذي‌حق‌تر و «اولي»ترند و هم فكرشان در اختيار او است و هم زندگيشان، اينان، هم به نمايندگي او، مردم را از نظر روحي و فكري برده خويش می‌كنند و هم به نيابت او، از نظر مالي استثمار مي‌نمايند و مردم موظف به پرداخت وجوهي مي‌سازند كه درحكومت اسلامي و نظام شيعي، مي‌بايست به پيغمبر و پس از او به جانشينش يعني امام بپردازد. و چون اينها نايب خاص امام نيستند كه شخصاً تعيين كرده باشد و از طرفي انتخاب رسمي هم وجود ندارد و ثانياً مردمي هم كه بايد به آنها رأي بدهند فاقد رأي‌اند و مريد بي‌اراده و ناآگاه و بي‌تشخيص همان‌هايند و تفكر و تعقل در مسائل ديني را از آنها منع كرده‌اند و به جاي شناخت مذهبي و خودآگاهي و روشني، تقليد فكري و تلقين احساسي و تسليم كوركورانه را در توده مردم تقويت كرده‌اند و مريدان و مؤمنان خود را نه همچون مسلمانان عصر پيغمبركه در برابر شخص او استقلال رأي داشتند و در پاره‌ای از موارد نظر مي‌دادند و مورد مشورت قرار مي‌گرفتند، بلكه همچون گوسفندان زبان بسته رام و مقلدان بي‌چون و چرا پرورده‌اند و انسان را در اسلامي كه خدايش هم در سخن گفتن با او لحن دوست مي‌گيرد و هنگام صدور حكمي یا طرح حقيقتي توجيه و استدلال مي‌كند و علت يا نتيجه و فايده و دليلش را بيان مي‌كند‌‌ـ اينان را راست و صاف، به صورت عوام كالانعام درآورده‌اند و‌‌ـ برخلاف پيغمبر و علي كه براي بدويان عرب جاهلي سخن مي‌گفتند و منبر مي‌رفتند‌‌ـ منبر رفتن براي مردم اين عصر را ننگ مي‌شمارند و تبليغ دين را كسر، و كار تفسير قرآن و ترجمه نهج البلاغه و تأليف كتاب و نقل سخنان پيغمبر و بيان سيره رسول و زندگي ائمه و سخن گفتن از قیام حسین و کار زینب را در شأن نیمچه فضلای دست دوم و سوم و متفرقه تلقي مي‌نمايند و كار روضه خوان و آواز خوان و «اهل منبر» و نه «اهل علم». و تنها كارشان براي دين مردم، «پيش نمازي»، و تنها اثر علمي‌شان، در انجام رسالت خطيرشان، «رساله»، و تنها رابطه متقابلشان با اجتماع، دستي براي «گرفتن» و «دستي براي بوسيدن» و تنها جهاد و اجتهادشان در رهبري مردم و مسؤوليت جانشيني پيغمبر و امام و مبارزه با انحراف‌های فكري و اجتماعي و بدعت‌های كفرآميز و نفي عوامل بدبختي و رفع موانع سعادت و جواب همه مشكلات علمي و عقلي و تعهد خطير امر به معروف و نهي از منكر، صدور مكرر يكنواخت قالبي دو كلمه «يجوز» و «لايجوز».

مردمي كه با كانون علوم مذهبي خود اين گونه تماس داشته باشند و از «اهل علم» مذهب خود همين اندازه بهره فكري و عقلي و علمي بگيرند و شناخت حقايق دين و شخصيت‌های ديني شان را به اصطلاح خودشان به عهده «اهل منبر» واگذارند و در جامعه ديني‌ای كه عالم دين در محراب فرو مي‌رود و غير عالم بر منبر بالا مي‌رود، در نظامي كه فقيه مجتهد جامع علوم معقول و منقول مذهب، لازمه علم را سكوت مي‌شمارد و حرمت اجتهاد را در هاله روحانيت و حريم اشرافيت علمي، محبوس شدن، و نشر حقايق اسلام و معرفي عقايد تشيع و پرورش افكار مردم را به «هنرمندان» وا مي‌گذارد و ...

آري، در چنين جامعه‌اي، مردم مذهبي كجا رشد فكري و شعور اجتماعي و شناخت اسلامي دارند كه بتوانند شايسته‌ترين شخصيت علمي خود را، كه هم اسلام را خوب بشناسد و هم زمان را، هم روشنفكر و هوشيار باشد و هم پاك و استوار، هم لايق و شجاع و هم ساده و فروتن، هم باتقوا و هم باشعور هم فداكار و هم عميق، هم اهل ايمان و احساس، و هم مرد عقل و علم و ... مستقيماً تشخيص دهند و ازميان گرد و غباري كه «مارقين» و «ناكثين» و «قاسطين» درفضاي جامعه برانگيخته‌اند و با قدرت زور و زر و سم‌پاشي‌ها و شايعه‌سازي‌ها و تفرقه‌اندازي‌ها و تحريكات و پنهانكاري‌ها و توطئه‌ها و تبليغات بي‌امان اموي‌ها كه دشمنان ريشه‌دار و آشتي‌ناپذير و لايق و هوشيارند و غرض‌ورزي‌ها و حسد‌های شخصي و عقده‌گشايي‌های خصوصي و خودخواهي‌ها و بي‌انصافي‌ها و حق‌كشي‌ها و نفاق‌ها و شهرت‌طلبي‌ها و مقام‌پرستي‌ها و انتقام‌جويي‌های همراهان و هم‌صفان پيشين و هم‌پيمانان پيمان‌شكن چون طلحه و زبير كه سابقه ايمان و عقيده دارند و گذشته پاك به افتخار، و چهره‌های محبوب و مشهور دين‌اند و سال‌ها هفكر و همگام حقيقت و مردمي آگاه و روشن و به‌انگيزه‌های شخصي و كينه‌توزي‌های خصوصي از پشت خنجر مي‌كشند و به حقيقتي كه خود بدان معتقدند خيانت مي‌كنند و دوست را،رايگان، به‌دشمن مي‌فروشند و بي‌مزد و منت،رودخانه را،براي بهانه‌جويي‌گرگ‌‌ـ كه‌دركمين بره معصوم و بي‌صاحب است‌‌ـ گل‌آلود مي‌كنند، گرچه خود نيز‌‌ـ در نوبت ديگر‌‌ـ طعمه ديگر اويند!

و نيز از ميان چهره‌های مقدس مآب خوارج كه تقوا و رياضت از آن نمايان است و پينه سجود بر پيشاني عابدشان پيدا، و حافظ قرآن و شب زنده‌دار و از عشق خداگدازان و از هول عذاب فردا لرزان و در تعصب دین نیرومند و در راه خدا جان بر کف و بر نابود کردن بی‌دین مصمم و شعارشان «لا حكم الاالله» و زندگيشان وقف مسلمين و مردمي عابد و زاهد و متعصب و عامي و بي‌شعور و كج فهم و خشك و لجوج و خطرناك و دلباخته دين و بازيچه كفر، و ابزار مقدس جنايت و فريب خور فريبنده مؤمن حقيقت كش و ...

 




كليه حقوق محفوظ ميباشدددددددد