متاسفانه امشب چون شب بزرگ و عزیزی است و من در حالت مساعدی نیستم که
بتوانم در چنین شب و چنین جلسهای از علی سخن بگویم، بنابراین سخنان خود را
با طرح یک سوال آغاز میکنم، و آن این است که "چه نیازی است به علی ؟ چه
نیازی است امروز به شناختن علی؟"
البته فکر میکنم که این سؤالها فقط از طرف شیعیان علی عنوان نشود؛ زیرا که
برای شیعه علی ـ به خصوص شیعهای که اکنون هست ـ این سؤال چندان مطرح
نیست؛ چرا که علی امام است، رهبر است، پس باید او را شناخت و اصولاً به او
محتاجایم.
فرض را بر این میگذارم که اساساً نسل جوان ما، روشنفکر ما و روح این عصر و
زمان این سوال را مطرح میکند ـ یا پیش خودش و یا خطاب به کسانی که از علی
دَم میزنند ـ ، و من میخواهم به این سوال جواب دهم؛ جواب نه به کسی که از
نظرِ تشیع معتقد به علی است و حتی نه به کسی که مسلمان است، بلکه به هر
کسی و در هر کجا، شیعه یا غیرِ شیعه، مسلمان یا غیرِ مسلمان، مؤمن یا غیرِ
مؤمن. فقط به یک شرط و آن اینکه سوال کنندهٔ آن انسانی باشد که امروز
برای انسانیت و برای عدالت و برای آزادی در خودش احساس مسئولیت میکند و به
این اصولی که میان همه روشنفکران و اَحرارِ جهان مشترک است، معتقد است:
اَحرار، چه دین دار و چه غیرِ دین دار، هم چنان که حسین به دشمنش میگوید که
"اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید".
امروز میخواهم به همه آزادگان و به هر آزاده انسانی، که ستایش گرِ ارزشهای
انسانی است، بگویم که چه نیازی به شناخت علی است، بالاخص اگر این آزادهْ
انسان، روشنفکری باشد، که در جامعه اسلامی و در شرق زندگی میکند و معتقد به
هر مَسلک و مکتبی است. میخواهم بگویم که اگر به یک مذهب خاص هم معتقد
نباشی، باز به شناخت علی نیازمندی، که انسان امروز و بالاخص روشنفکرِ مسئول
در جامعههای اسلامی، به شناختن علی بیش از هر قرن دیگر نیازمند است. درست
به عکس آنچه روشنفکر میپندارد، که "علی یک شخصیت بزرگ تاریخی است، مُتعلق
به گذشته، و امروز، نیازِ انسان، احساس انسان و هدفهای انسان تغییر کرده،
و بنابراین طرح مُجددِ آن سیما یک کارِ کهنه و بیثمر است"، میخواهم بگویم
که هیچ گاه مانندِ امروز بشریت، و به خصوص روشنفکرِ گرفتار در جامعههای
اسلامی، به شناختن انسانی به نامِ علی نیازمند نبوده است.
بارها گفتهام و باز تکرار میکنم که انسان امروز به "شناخت" علی نیازمند
است نه به "محبت و عشقِ" به او، زیرا که "عشق و محبت" بدون "شناخت" نه
تنها هیچ ارزشی ندارد، بلکه سرگرم کننده و تخدیر کننده و معطل کننده نیز
خواهد بود.
کسانی که به نامِ محبت علی و عشق به مولی، بدون شناختن مولی و فهم دقیق و
درست سخن و راه و هدف او، مردم را مُعطل و سرگَردان میکنند، نه تنها
انسانیت و آزادی و عدالت را نابود میکنند، بلکه خودِ این چهرههای عزیز را
نیز تباه میسازند و شخصیت خودِ علی را در زیرِ این تجلیلهای بیثَمر،
مَجهول نگه میدارند و باعث میشوند کسانی که تا آخرِ عُمر در محبت مولی
وفادار میمانند، هرگز از سخن و راهنماییهای او بهرهای نگیرند و مُتوقف
و مُنحط بمانند و آنهایی هم که کمی آگاه میشوند و با جهان امروز آشنا،
اصولاً این گونه علی بیثَمر را و این محبت بینتیجه را رها کنند و به
دنبال شخصیتهای دیگر، الگوهای دیگر، و رهبران دیگر بروند.
عشق و محبت علی بعد از شناختن او است که به عنوان عامل نجات انسانیت
میتواند نقش خود را بازی کند. گر چه باز هم عدهای شایع خواهند کرد که
"فلانی گفته عشق به علی و محبت مولی بینتیجه است"، و دنباله سخن مرا حذف
میکنند، چنان که در کتابی نوشته بودم که: "اگر علی نمیبود و حکومت علی
نمیبود، رژیم سیاسی و اجتماعی ابوبکر و عُمر ـ در مقایسه با رژیم خسروها و
قیصرها ـ به عنوان بهترین رژیمهایی که در طول تاریخ به وجود آمده شناخته
میشد. اما اینکه این رژیمها محکوم است، به خاطرِ این است که رژیم آنها را
با رژیم علی و خودِ آنها را با خودِ علی میسنجیم و بعد به حق محکوم
میکنیم" ـ این چیزی بود که نوشته بودم ـ ، بعد شنیدم که در بعضی مجالس
گفتهاند "فلانی گفته رژیم ابوبکر و عُمر از همه رژیمها در دنیا بهتر
است" و بعد آنهایی که در آن مجلس بودهاند گفتهاند "ای خدا لعنتش کند که
همچو حرفی زده است"!
نمیدانم چرا همیشه با عوام، که وارد به مسائل علمی نیستند، صحبت میکنند و
آنها را که احساساتشان قوی است تحریک میکنند. این یک بحث علمی است؛ اگر
من اشتباه میکنم باید در یک مباحثه و نقدِ علمی تصحیح شود.
در کتاب " اسلام شناسی" بحثی را مطرح کردهام و آن اینکه اساس جامعه شناسی
در تاریخ و فلسفه تاریخ مبتنی بر چند اصل است:
۱- شخصیت و رهبر ۲- ناس یعنی توده مردم ۳- سنت یعنی قانون اجتماعی و قانون
تاریخ ۴- تصادف یعنی شرایط اجتماعی که پیش میآید و خود زاییده قوانین
علمی دیگری است؛ و این چهار، عوامل بزرگی هستند که تاریخ را حرکت میدهند و
حرکات اجتماعی را تفسیر میکنند.
این یک بحث علمی است، ولو درست هم نباشد.
بعد شنیدم در مشهدِ خودمان، شخصی یک عده از آن آدمهای "نُقل علی" بیچاره
را تحریک کرده که "ای مردم، توی این کتاب، فلانی نوشته اساس همه تاریخ و
جامعه و زندگی و دین بر "ناس" (مادهٔ مُخدری است که در مشرق و جنوب ایران
و نیز در افغانستان و هندوستان استعمال میشود) است"! آنها هم چون نزدیک
افغانستان هستند... !
دکتر جرج جرداق، که بزرگترین انسانی است که علی را به بشریت امروز
شناسانده است، در کتاب " الامام علی صوت العدالة النسانیه" میگوید:
"...ای روزگار، کاش میتوانستی همه قدرتهایت را، و ای طبیعت، کاش
میتوانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغِ بزرگ و
قهرمان بزرگ جمع میکردی و یک بارِ دیگر به جهان ما یک علی دیگر
میدادی...".
نویسندهٔ این کتاب یک طبیب مسیحی است و این نشان میدهد که علی تنها در
چهارچوب یک فرقه ارزیابی نمیشود، بلکه هر انسانی که به مفاهیم انسانی
معتقد است، به علی معتقد است و هر عصری و هر نهضتی که به این ارزشها معتقد
است و برای این هدفها مبارزه میکند، به شناخت علی نیازمند است و مسلماً
وقتی که او را شناخت، به او عشق میورزد و این عشق بزرگترین نیروی محرک و
بزرگترین قدرت نجات دهنده انسان میشود.
به نظرِ من، شرح حال علی را میتوان در سه دوره مشخص تقسیم بندی و بیان
نمود. البته دوره کودکی مُستثنی است، زیرا با وجودی که از نظرِ تکوین
شخصیت بسیار مهم است، از نظرِ نقش اجتماعی انسان اهمیتی ندارد.
سه دوره جدا از هم و سه فصل کاملاً مشخص، زندگی علی را میسازند؛ عنوان هر
یک از این فصلها نیز مشخص است.
دوره اول از بعثت پیغمبرِ اسلام آغاز میشود. علی از آغازِ بعثت همدست و
همگامِ پیغمبر بوده و تا لحظه مرگ پیغمبر همدم و همگامِ او مانده و
پیغمبردر دامن علی جان داده است. در خانه پیغمبر زندگی میکرده که اولین
پیامِ وحی رسیده و پذیرفته است. این دوره، بیست و سه سال است (سیزده سال در
مکه و ده سال در مدینه). در سیزده سال مکه، اسلام برای استقرارِ هدفش از
نظرِ فکری و اعلامِ شعارهای مذهبیاش و ساختن فرد مبارزه کرده است.
این بحث هنوز هم مطرح است که در یک نهضت آیا باید اول افراد را ساخت تا
جامعه صالح داشته باشیم و یا از همان اول جامعه صالح بسازیم تا افرادِ
سالم داشته باشیم ؟ اساساً این بحث به هر دو صورت غلط است زیرا که با
افرادِ غیرِصالح چگونه میتوان جامعه صالح بنا نمود ؟ و از طرفی اگر
بخواهیم همه افراد را صالح کنیم، جامعه فاسد هرگز امکان این کار را به ما
نخواهد داد، زیرا قدرتهای اجتماعی آنجا نایستادهاند تا ما مشغول ساختن فرد
فردِ انسانها شویم.
اما از جهتی دیگر هر دو فکر درست است؛ یعنی در مرحلهای خاص، یک مکتب، یک
رهبر و یک پیام آور بر اساس مکتبش افراد را میسازد؛ این افراد، که بر
اساس این مکتب ساخته و پرورده شدهاند، یک گروهِ متعهدِ اجتماعی، فکری و
انقلابی را تشکیل میدهند. در این مرحله، دوره فرد سازی تمام میشود. در
مرحله بعد این گروهِ فکری اجتماعی اعتقادی میتوانند جامعه را دگرگون سازند
و نظام و هدف و حکومت تازهای را بر اساس فکرشان در جامعه استقرار دهند و
آنگاه است که جامعه، جامعه سازی خودش را آغاز میکند.
در اسلام دو دوره سیزده ساله مکه و ده ساله مدینه، دو دوره کاملاً حساب
شده است. تصادف این هجرت را پدید نیاورده است. سیزده سال اول دورهای است
که اسلام فرد فردِ مسلمان، یعنی انسان درست اندیش و معتقد را میسازد، و این
اقلیت که مهاجرین هستند در مدینه مرحله دوم را آغاز میکنند و آن مرحله
ساختن یک جامعه درست است. بنابراین در مکتب اسلام، مکه دوره فرد سازی و
مدینه دوره جامعه سازی است.
در تمامِ این سالها و در هر دو دوره، از اولین لحظه بعثت تا لحظه مرگ
پیامبر، علی همدل و همگامِ او و در شدیدترین مَهلکهها پیشتازِ همگان بوده
است. این دوره خاص زندگی علی با مرگ پیغمبر پایان میپذیرد. این دوره
عنوانی دارد و آن مکتب سازی است، یعنی استقرارِ مکتب در ذهن جامعه و
پرورش جامعه بر اساس مکتب، احیای مکتب و ایجادِ ایمان در وجدان زمان و
تشکیل یک گروهِ اعتقادی و در یک کلمه مبارزه به خاطرِ یک هدف.
این فصل اول زندگی علی است. ۲۳ سال اول در زندگی علی، ۲۳ سال مبارزه به
خاطرِ مکتب است.
بلافاصله بعد از مرگ پیغمبر وضع و جبهه گیری تغییر پیدا میکند. رهبری عوض
میشود، قدرتها و نیروها و صفهایی که در داخل حزب، خاموش و پنهان نشسته
بودند و در این عمومیت مبارزه به خاطرِ مکتب، خودشان را نشان نمیدادند روی
کار آمدند، جناحها مشخص شد و قدرتهای پنهانی داخلی این حزب نمودار شدند و
بعد سکوت علی آغاز شد. سکوت به این معنی که نمیتواند فریاد بزند، زیرا
ناگهان میبیند کسانی که بیست و سه سالِ در کنارش بودند، نه عکرمه و
ابوجهل و ابوسفیانها، بلکه صمیمیترین و نزدیکترین یاران خودِ او و یاران
پیغمبر که در بیست و سه سال مبارزه به خاطرِ مکتب همگامِ او و پیغمبر
بودند، اکنون در برابرش ایستادهاند. مبارزه با اینها به منزله نابود کردن
شخصیتهای بزرگی است که به هر حال، در شرایط خاص آن روز، حفظ قدرت و وحدت
اسلامی در دستهای آنها و در شخصیت آنها تبلور پیدا کرده بود.
جناح بندیها و اختلافات خانوادگی و قدرتهای داخلی در اسلام و در میان
مسلمین چنان بافت پیچیدهای درست کرده بود که این شخصیتها، که در برابرِ
علی ایستادند، گِره این بافت محسوب میشدند، و اگر علی به روی آنان شمشیر
بکشد، در برابرِ کسانی شمشیر کشیده که گر چه برای پایمال کردن حق او
برخاستهاند، اما نابود کردن آنها یا نابود کردن خودش ـ هر دو ـ به این
وحدت نیروی جوان اسلام و مرکزیت قدرت اسلام در مدینه آسیب میزند و نیرویی
که به نامِ اسلام در مدینه به وجود آمده و بر سرِ همه قبایل منافق و
قدرتهای امپراطوری ستم کار و نظامی ایران و روم سایه خودش را گسترده، از
داخل متلاشی خواهد شد. قدرتهای بزرگ خارجی متوجه میشوند که نیروها و رهبران
و شخصیتهای اصلی این نهضت به جان هم افتادهاند و این بزرگترین عامل برای
هجوم به این قدرت و مرکزیت خواهد بود.
وحدت اسلام در دست کسانی است که از این موقعیت برای حفظ مقامِ خودشان
سوءِاستفاده کردهاند، و بنابراین سکوت علی آغاز میشود.
بیست و پنج سال ساکت بودن: این بیست و پنج سال سکوت، متأسفانه سکوتی است
که هم شیعیان دربارهاش سکوت کردهاند و هم محققین اهل ِسنت، و این
سکوتها باعث شده که ارزش علی و بزرگترین تَجلی علی و شهامت علی و فدا کاری
علی و حق پَرستی او در این سکوتش، در اذهان و افکارِ مردم روشن نباشد.
|