"علی اگر مهار شتر خلافت را به دست گیرد، آن را بر راهش می برد"، از همه
عالمتر است، با تقواتر است، بیشتر از همه به اسلام خدمت کرده است، بهتر از
همه قرآن را میفهمد... آری، اما مخالف زیاد دارد، اشراف تازه مسلمان از
شمشیرش در جنگهای عصر پیغمبر کینه دارند، برای خلافت مصلحت نیست... بنی
امیه در تمام طول حکومتشان جنایت کردهاند و از درون به اسلام ضربهها
زدهاند، اما قوی هستند، باید به آن ها پُست داد، خشونت مصلحت اسلام نیست!
و هنوز هم همین "مصلحت نیست"ها را چون سدی در برابر همه جنبشها و کوششها
میبینیم. میگوید: "فلان کتاب پر از روایات مجعول است، افکار را خراب
میکند، ضررش از هر کتاب ردیهای برای عقاید مردم این زمان بیشتر است..."
میگوییم پس بفرمایید تا مردم بدانند و با خواندنش منحرف نشوند، جوانان
نخوانند تا با خواندنش به اسلام بَدبین نشوند!" بله، ولی خوب... مصلحت نیست
"! میگوید: "سینه زنی و قمه زنی و تیغ زنی و جریده کشی و نعش بندی و این
حرکات با اسلام سازگار نیست، لخت شدن مردها در انظار، آسیب زدن به بدن،
شرعاً جایز نیست". میگوییم: پس اعلام بفرمایید تا نکنند، مخالفان اسلام و
تشیع نبینند، شما خودتان درستش کنید تا دیگران جور دیگری جمعش نکنند... "می
فرماید: "بله، ولی... مصلحت نیست"!
اعتراف میکند که: "این جور وعظ و تبلیغ دیگر برای این زمان مؤثر نیست، در
برابر هجوم تبلیغات غیر مذهبی و ضد مذهبی و مجهز به آخرین وسائل ارتباطی و
آموزشی و تبلیغی و شیوههای هنری و فنی و علمی جدید نمیتواند مقاومت کند و
از اسلام دفاع اثر بخشی کند، باید فیلم را، تلویزیون را، تأتر را، رادیو را
در خدمت بیان جدید مذهب آورد..." خوشحال میشوی از این همه روشن بینی و
هوشیاری و احساس زمان و نیاز زمان و قدرت نقد تحلیل اجتماعی و پیشنهاد
میکنی که: اشکالی ندارد، ما حاضریم هر کاری از دستمان بر میآید در این
راه انجام دهیم. بلافاصله: "بله، ولی هنوز زود است، فعلاً مصلحت نیست"!
آری، حقیقت نیست اما مصلحت است، حقیقت است، اما مصلحت نیست: این است شعار
"تشیع مصلحت". "تشیع مصلحت"، نابود کننده "تشیع حقیقت" است، همچنان که در
تاریخ اسلام، "اسلام حقیقت"، قربانی "اسلام مصلحت" شد، که آغاز نبرد میان
مصلحت و حقیقت در سقیفه بود، و مصلحت پیروز شد، و از همانجا، همچنان ادامه
دارد و همچون دو خطی که از یک نقطه آغاز میشوند و با زاویه یک درجهای از
هم دور می شوند و هرچه می گذرد فاصله بیشتر میشود و بیشتر تا فاصله حقیقت
و مصلحت، میشود فاصله ظلم و عدل، امامت و استبداد، جمود و اجتهاد، ذلت و
عزت،... یعنی گذشته و حال.
امروز مسئولیت همه روشن است، با هر عالم و تاجر و روشنفکر و مردمی صحبت
میکنی، حقیقتها و مسئولیتها را میشناسد، اما در عمل، مصلحت نمیداند!
چون میخواهد زندگی کند و ضمن داشتن رفاه و حقوق و بازار، میخواهد به نوعی
دینش را هم داشته باشد. علی و حسین و اهل بیت را هم به عنوان قوت قلب و
زینت دنیا و تسلیت آخرت، بیضرر و بیخرج، یدک بکشد! این است که برای گریز
از تمامی مسئولیتهای شیعه بودن (مذهب مسئولیت) راه حلهایی ساختهاند و می
سازند، تا خوابشان نیاشوبد. من که تمام عمر شاهد قربانی شدن و پایمال شدن
حقیقتها، به وسیله انسانهای مصلحت پرست بودهام، در مورد "مصلحت" عقده
پیدا کردهام و اعتقاد یافتهام که: "هیچ چیز غیر از خود حقیقت، مصلحت
نیست".
اگر شیعه علی هستی، خود تشیع، مسئولیت زاست، و بر خلاف "محب" (لغتی که تازه
ساختهاند) که فقط احساس است و مسئولیتی نمیشناسد در اسلام و تشیع سخن از
"شناخت" است: "من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه" (هرکه بمیرد و
امام عصر خویش را نشناسد مرده جاهلی مرده)، شیعه، به معنی پیرو است که حرکت
و در پی کسی رفتن را در نفس خویش دارد و مسئول است. مسئولیت کسی را داریم
که در پـِیَش حرکت میکنیم، و آن "نه" گفتن، در مقابل هر مصلحتی است، به
خاطر حقیقت. امروز، مسئولیت عالم شیعی و همچنین مسئولیت روشنفکر و
انتلکتوئل و تحصیل کرده و متجدد و مردم ما، روشن است. تاجری که تجارتی کهنه
دارد و مثلاً پشم و پیله و غله معامله میکند، در مییابد که زمان دگرگون
شده است و تجارتش، تجارت روز نیست. پس بلافاصله سرمایهگذاریش را عوض
میکند و از آن بازار بیرون میآید و نمایندگی جنس خارجی میگیرد. چرا که
می داند آن تجارت کلاسیک مرده است. اما همین آدم که چنین آگاهی روشن
بینانهای به زمان خویش دارد، چون به مسائل مذهبی میرسد، کهنه پرست و سنت
گرا میشود. دست به آب و آتش نمیزند، کوچکترین تغییری در کارش نمیدهد و
حتی در پولی که میدهد هیچ احساس مسئولیتی نمیکند. فقط همین که پولی بدهد،
کلک را کنده و تصفیه شده است.
به چنین آدمی (که معتقد و مسئول است) می گویم که چگونه در میان حجره پَرتت،
دگرگونی اقتصادی و تغییر جهان و زیربنای زمان و دیگر شدن مصرف و روابط
تجاری و اقتصادی جهان را احساس کردی، اما احساس نکردی که در برابر دور و
بیگانه شدن جامعه و زمان و مذهبی که بدان معتقدی، و ایمانی که بدان دل
بستهای، و در برابر شخصیتهائی که پیامبر و امامشان میدانی (و می بینی که
از میان نسل جوان، و فرهنگ و روح جوان رخت بربستهاند) مسئولی؟ و نمیدانی
که امروز برای شناختن اینها پیامبر و امامانت یک "کتاب" بهتر از یک "تکیه"
است؟ پس چرا باز میسازی؟
کتابهائی میشناسم که اگر به زبان فارسی ترجمه شود، اعتقاد و ایمان تازهای
به نسل جوانمان میبخشد. اما ترجمه نشده و نانوشته میماند چون پولی نیست
که نویسنده و مترجم و ناشری را به ترجمه و نوشتن و چاپ این کار برانگیزاند،
و آنوقت مؤمنین، بیتوجه به این مسئولیت عظیم، دینشان را به مذهب و جامعه
و انسان، چنان انجام می دهند که قرنها پیش، و غافلند که مسأله قرن و
قرنهای پیش، نداشتن آب انبار بود، و مسأله امروز چیز دیگری است. امروز با
لوله کشی شهری باز هم آب انبار ساختن و وقف مسلمین کردن، کار خیری نیست، یا
اختلال اخلاقی است و یا مغزی!
مسئولیت روشنفکر این است که از کافههای اشرافی روشنفکرانه! بالا شهر، که
قهوه پنج تومانی میخورد و راجع به کشورهای عقب مانده سخن میگوید فرود
بیاید و دریابد که توده چه میکشد، زبانش چیست، چه مذهبی دارد، چگونه سرگرم
میشود و چه مسئولیتهای دروغین (یا راستین) احساس می کنند. و بفهمد که در
قلب این جامعه چه ذخایری از فرهنگ (مثل ذخایری از نفت و الماس و مس...)
وجود دارد، که روشنفکر باید استخراج و تصفیه کند، و حرکت و تکامل و بیداری
و خلاقیت و سازندگی را به جامعه ببخشد.
و مسئولیت عالم مذهبی، ایجاد یک انقلاب شیعی است، در نوع برداشت و فهم زبان
ما. مسئولیت گستاخ بودن در برابر مصلحتها، در برابر عوام، و پسند عوام، و
بر ذوق و ذائقه و انتخاب عوام شلاق زدن، و رهبری اجتهاد و علم را تحصیل
کردن، و عوام مذهبی را به دنبال اجتهاد و فکر و برداشت خویش کشاندن (نه در
برابر، برابر عوام مذهبی، تسلیم بودن، و از دست زدن به هر کار نویی
هراسیدن) و به جای انحصاراً تحقیق و غور در فروع فقهی و مباحث کلامی و
فلسفی و ذهنی (که بسیار هم با ارزشند و افتخار اسلام و مسلمانان) اما نیاز
فوریتری وجود دارد که اصل قضیه است و در عوض بر باد دادن این همه سالهای
عزیز عمر خود و فرصتهای زمان و مردم و عاطل و باطل گذاشتن این همه
نبوغهائی که سی، چهل، پنجاه، شصت سال صرف پرداختن به این علوم میشود، به
ایمان مردم، و بیداری عموم پرداختن، قرآن را مطرح کردن، نهجالبلاغه علی را
به مردم آموختن، این نسل را با زندگی و اندیشههای پیامبر، علی، خاندان و
اصحاب بزرگ: ابوذرها، عمارها، و به تاریخ پر از خون و جهاد تشیع آشنا شدن و
رسالت بزرگ جانشینی امام را، در رهبری و هدایت مردم، بدوش کشیدن...
اگر بخواهم مسئولیتهای "شیعه بودن" را فهرست کنم، با تکیه بر مکتب علی و
اساسیترین مبانی اعتقادی و سرگذشت تاریخی شیعه باید بگویم: مسئولیتهای
شیعه بودن عبارت است از:
۱- در برابر باطل، علیرغم هر مصلحتی (ولو به قیمت نابود شدن خویش)
"نه" گفتن!
۲- ارزش و معنی هر عملی و هر عقیدهای را در مذهب، به داشتن "رهبری
درست و پاک در جامعه" وابسته دانستن و معتقد بودن که جامعه اگر رهبری
درست را فاقد باشد هر عملی و عقیدهای بیثمر است.
۳- اعتقاد به این که از آغاز بشریت تا ختم نبوت (آدم تا خاتم) و از
آنجا تا پایان عصر امامت، یک نهضت و یک مکتب خدایی بوده است و یک جهاد
و هدفش کمال و نجات بشریت و آگاهی مردم و استقرار آزادی و برابری در
جهان و این مسئولیت، وراثتی است که نسل به نسل به پیامبران و از آن پس
به پیشوایان و در عصر غیبت، به فرد فرد انسانهای مسئول حقپرست میرسد
و این مسئولیتی است که در آن هر شیعهای باید زندگی را "عقیده و جهاد"
بفهمد و هر ماه را محرم و هر روز را عاشورا و هر قطعه از زمین را صحنه
کربلا ببینند!
۴- عدالت را به عنوان یک "جهان بینی" تلقی کند (خدا عادل است) و آن را
هدف رسالت پیامبران بداند و ائمه خویش را قربانی وفادار ماندن به این
رسالت و خود را متعهد استقرار و جهاد در راه استقرار آن زمین ببیند.
۵- خود را بیشتر از هر مسلمانی منحصراً متکی بر قرآن و سنت بار آرد و
اینچنین بیندیشد و عمل کند.
۶- بیش از همه انسانها (چون مسلمان است) و بیش از همه برادران مسلمان
(چون شیعه است)، در برابر اشرافیت، اختناق، نظام استضعاف، بهره کشی،
تخدیر فکری، استبداد، بنیاد طبقاتی، مصلحت پرستی، محافظه کاری، سازش و
نرمش با زشتی و خیانت، قساوت، عوامفریبی، جهل و ترس و طمع، غصب و
تبعیض و تجاوز و زور و ظلم و جمود فکر و تقلید و تعصب و لذت و مرید
بازی و دست بوسی و ستم پذیری و پول پرستی و زهد گرایی و گوشه گیری و
صوفی مَنِشی و فلسفهبافی و تعبّد... و هرچه انسان را تضعیف، تخدیر و
یا تحقیر و یا تقسیم میکند، سازش ناپذیر و مبارز ماندن.
۷- علیوار کار کردن و پرستیدن و شمشیر زدن و سرسخت بودن و تحمل کردن و
پاکباز بودن و سخن گفتن و عمل کردن و اندیشیدن و تولید کردن و گرسنگی
بردن و به آگاهی خلق کوشیدن و زشتیها را بیباک پرده دریدن و نهراسیدن
و سربلند بودن و فروتنی کردن و در راه "مکتب" جهاد کردن و در راه
"وحدت" تحمل نمودن و در راه "عدالت" از پا ننشستن و در راه یک "آری"
نگفتن به کژی، خود را نابود ساختن.
۸- مسئولیت روشنفکر ما وراثت نبوت را در تاریخ و مسئولیت علمای ما
نیابت امامت را دراسلام داشتن و...
۹- مسئولیت هر خانواده شیعی، پیرو خانوادهای بودن که در آن، علی پدر
است و فاطمه مادر و زینب دختر و حسین پسر!
۱۰- و بالاخره، مسئولیت هر شیعهای در هر عصری و نسلی، از هر چیزی و هر
کسی، به "کربلای انقلاب" و "حسین شهادت"، "گریز زدن"! و "رهبری" و
"برابری" را اصل ایمان خویش و هدف خویش، و تحقق آن را مسئولیت خویش
دانستن. و این همه، یعنی "علی" را نه چون بتی پرستیدن، که چون راهبری
پیروی کردن و در یک کلمه: "علی وار" بودن و "علی وار" زیستن و "علی
وار" مردن.
که "شیعه علی بودن" یعنی این.
و "مسئولیت شیعه بودن" یعنی این!
|