|
انتظار، مذهب اعتراض بخش ۷ دکتر علی شریعتی |
|
بررسى چند سؤال
من به آن بحثهای كلامي كار ندارم، به عنوان يك جامعه شناس ميگويم: اگر
منجي، در تشيع، اين قيد فرزند امام حسن بودن را نميداشت و شخص مشخصي
نميبود، هر قلدري و هر پاچه ورمال ماجراجويي كه موعود استعمار يا مولود
استبداد و مزدور استثمار است ميتواند خود را به عنوان موعود تاريخ و هم
موعود ملل و مجري حق و عدالت جا بزند و از همه نيروهاي منتظرين برای سوار
شدن بر گرده خلق كمك بگيرد. چنانكه خيليها با تأويلات و مغالطهها گرفتند،
اگوست نُهم در زماني كه مردم يهود منتظر مسيح بودند و همواره از شهرها براي
استقبال او بيرون ميآمدند، آمد و گفت آنكه منتظرش هستيد من هستم. يكي از
القاب اگوست نُهم، «مسيح» است. و باز در قرن نوزدهم ديديم كه ظرف ۷ سال از
شمال آفريقا تا خليج فارس ۱۷ امام زمان روييد و در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۷۰ كه
نهضت عدالت و آزاديخواهي و مبارزات كارگري در فرانسه و آلمان و انگلستان
شروع شده بود در تمام كشورهاي اسلامي از چين و شمال و غرب آفريقا گرفته تا
ايران امام زمان سازي درست شده بود. بنابراين وقتي كه نجات بخش و رهبر به
اين قيد مقيد گردد كه از عرب و قريش و بني هاشم و از احفاد پيغمبر و از پدر
و مادر معين و داراي نام و لقب و كنيه مخصوص است راه را بر هر ادعاي دروغي
ميبندد و باعث ميشود كه آنها هرگز نتوانند نقشي را جز يك داستان موقتي و
يك حادثه سازي در تاريخ بازي كنند.
باز اتصال تاريخ است، نجات دهنده انسان، و پايدار كننده نظام عدالت جهان؛ زره پيغمبر اسلام را بر تن دارد چون ادامه دهنده راه او است.
از اين رو پرچم بدر را در دست دارد تا نشان دهد نهضت و جنگي، كه در انتهاي تاريخ براي استقرار عدالت آغاز ميشود درست همانند جنگ بدر است كه در اسلام براي استقرار شريعت و حقيقت آغاز شد. و همچنانكه در بدر اولين پيروزي را اسلامـ كه آخرين نهضت نبوت استـ به دست آورد اين انقلاب همـ كه آخرين نهضت عدالت استـ جنگ بدرِ دومي است كه به پيروزي بزرگ عدالت در سطح جهاني منجر خواهد شد و اين انقلاب به آن نهضت پيوسته است و دو حادثه نيست، يك جنگ است، در دو جبهه.
براي اينكه مجاهداني كه پيروزي بزرگ را در بدر به دست آوردند و براي اولين بار شرك و جنايت و اشرافيت را شكستند ۳۱۳ نفر بودند، کسانی هم که در اولین گام با زیاد دعوت امام برمیخیزند ۳۱۳ تن خواهند بود. اين انقلاب نتيجه نهايي آن جهاد و پيروزي نهايي آن مجاهدان است، يعني بدر يك جنگ موقتي در گذشته نبود كه بعد در تاريخ گم شود و دنبالهاش قطع گردد و آن پيروزي در شكستهای بعدي از ميان برود.
شمشير علي را در دست دارد تا شيعه و معتقد به علي و معتقد به آزادي و حقيقت نپندارد كه علي در كوفه كشته شد و آن خون به خاك ريخت و همه چيز پايان پذيرفت. تاريخ باز دوباره اين خون را احياء ميكند و عليـ يعني آن حقيقتي كه در آنجا شكسته شدـ دو مرتبه پيروز ميشود. آن انقلاب تحقق يافته نهايي و اين جهاني حقيقي بود كه ظلم و اشرافيت و جهل، آن را در كوفه شكست دادند، اما نه براي هميشه؛ استبداد بر آزادي پيروز شد، اما نه براي هميشه، يعني بشريت به حكومت علي ميرسد و علي عليرغم حكومت تقدس و تعصب جاهلانه، خيانت جاه طلبان و قدرت دشمنان مردم به تاريخ بازميگردد و به سراغ انسان ميآيد.
داستاني كه از دجال در اخبار و احاديث اسلامي است درست قهرمان پيكاسو است. انساني كه يك چشم در وسط پيشاني دارد و آن به اصطلاح ماركوزه: انسان «يك بُعدي» است. نظام پليد حاكم برجهان ما نظامي يك بُعدي است كه انسان را با يك چشم مينگرد و انسان مسخ شده در اين نظام نيز جهان و حيات را با يك چشم مينگرد و آن هم با چشم چپ (چپ به معناي فارسي آن). و اين دجال، افسونگر ذهنها است و مسخ كننده انسان ها؛ دجال، مظهر نظام فرهنگي و روحي و ضد انساني حاكم بر انسان آخرالزمان است.
يعني نظام ضد اين نهضت، يك نظام ابوسفياني است كه نظام سياسي حاكم بر انسان است كهبه بندآورنده سرها است. و شمشير علي است كه دو مرتبه در آخر تاريخ باز بر ضد اين دو نظام فريب انديشهها و بندگي سرها بلند خواهد شد. مرد سفياني كه اين نهضت را ميكوبد، مظهر يك تسلسل تاريخي و وراثت قدرت ستم در طول زمان است، آن چنانكه منجي موعود وارث نهضت عدل در طول زمان است.
يعني تمام راهبران و پيشوايان عدالت و حقيقت باز ميگردند (نميخواهم اين را اثبات كنم كه به چه «صورت» بازميگردند چون اينها از مسائل كلامي و تحقيقي و خيلي علمي است) و اين بدان معني است كه نظام محكوم در تاريخ كه حقيقت بود و رهبران آزادي و عدالت و انسانيت كه همه به شمشير ستم و زور فروشكسته شدند و نتوانستند رهبري جهان و بشريت را به دست گيرند، پس از آن انقلاب جهاني و نابودي نظامهای سفياني و دجالي دوباره احياء ميشود. «كه للباطل جوله و للحق دوله.» و اعتقاد به انتظار، اعتقاد به اين است كه وعده خداوند در قرآن براي مسلمانان و همچنين ايدهآل هر انسان ستمديده و آرزوي همه تودههای محروم تحقق پيدا خواهد كرد و جامعه بيطبقه، بيستم، بيظلم، بيتزوير و جامعهای كه در آن انسان، عدالت، قسط، و حقيقت براي هميشه حاكم خواهد بود، و هرگز بازيچه ستمكاران و فريبكاران نخواهد شد، عليرغم همه عاملان نيرومند مسلح فساد و ظلم پيروز ميشود.
استضعاف اعم از استبداد و استعمار و استثمار و استحمار است. طبقهای به
وسيله استبداد به پيچارگي ميافتند و اين استضعاف سياسي است، طبقهای به
وسيله غارت و ربودن ثروت استثمار ميشود و اين استضعاف اقتصادي است و كساني
با انديشه و فكر و تعقلـ به وسيله نيروهاي استحمارگر كه زيربناي استبداد و
استثمارند- استحمار ميشوند واين استضعاف عقلي و شعوري و احساسي است.
نميگويد كه اين طبقه بيچاره و ضعيف را از زير بار ظلم نجات بدهيم، بلكه
ميگويد رهبري را به آنها بدهيم و آنها را سر كار بياوريم تا حكومت بشريت
به دست مردم «طبقه زبون شده تاريخ» بيفتد. «نجعلهم ائمه»: اينها را امامان
و پيشوايان زمين قرار بدهيم. «و نجعلهم الوارثين» و وارثين تاريخ، آنچه كه
در زندگي و زمين، در طول تاريخ، در انحصار قدرتهای غاصب بوده است. |
|||||||||||||||||||||
|
||||