در اسلام، انسان موجودی است که امانتدار خداست و برگیرنده امانتی که خدا
بر زمین و آسمان و کوهها، عرضه کرد و نپذیرفتند. امانت را انسان برداشت،
یعنی "مسئولیت" را پذیرفت که "امانت" همان "مسئولیت" است. پس انسان به خاطر
انسان نیست، انسان آزاد غیر مسئول نیست، آزاد مسئول است، نه مجبور است و نه
آزاد. در قرآن و در اعتقادات ما، اساس مسئولیت با شدت و وضوحی تمام، مطرح
است - امروز معنایش را چنان منقلب کردهاند که به راستی معجزه است! مثلاً
این که در قیامت دست و پا و چشم و گوش آدمی، عملی را که کردهاند، شهادت
میدهند، بیان کننده این است که جزء جزء و اندام اندام فرد انسانی، در
برابر رسالت انسانیش مسئولند. آنوقت امروز بحث در این است که آیا پس از این
که استخوان پوسیده و شبهه آکل و ماکول دربارهاش اجرا شد، میتواند سؤال را
پاسخ بگوید؟ آیا دست و پا با کلمات و الفاظ و آواز شهادت میدهند یا نه، به
زبان خودشان حرفشان را بیان می کنند؟... تحقیقات رفته است در جهت حل مشکل
تکنیکی شهادت در قیامت!
مؤمنین میگویند بله، دست و پا و دل و چشم و گوش به زبان فصیح عربی شهادت
میدهند و حرف میزنند و روشنفکران میگویند: نه، از لحاظ فیزیولوژی درست
نیست، بعد از مردن، این اعضاء، ماده کانی میشوند و وارد بدن گیاهی و
حیوانی و انسانی دیگر میشوند و اصلاً علم امروز ثابت کرده که دست و پا و
گوش و چشم نمیتوانند سخن بگویند. میبینیم که نظریات چگونه است که هر
کدامش را نفی و اثبات کنیم به ارزشی دست نیافتهایم. چرا که اینجا سخن بر
سر مسئولیت است و شدت و سنگینی و حساسیت مسئولیت فرد، حتی عضو عضو فرد! و
این مباحث خیلی علمی و تحقیقات علمایی و دعوای متدین و متجدد نتیجهاش فقط
این است که معنی اصلی این آیه شده است هیچ!
قرآن می گوید: "ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً"، گوش
و چشم و دل احساس همه مسئولند. یعنی مسئولیت بر جزء جزء و بعد بعد روح
اندام آدمی بار است. "کلکم راعٍ و کلکم مسئول عَن رَعیه. مسئولیت مخصوص
رهبر نیست. به روحانی و روشنفکر اختصاص ندارد، در این جمع، هر فردی مسئول
رهبری همه است و این درست سخن معروف سارتر است که بزرگترین نقطه برجسته و
ممتاز اگزیستانسیالیسم او است و پایه اخلاق و ملاک ادعای او که
اگزیستانسیالیسم، اومانیسم است و فلسفه مثبت و عینی: "هر کس با انتخابی که
میکند (چون دوست دارد که همه مردم از او پیروی کنند و چنان کنند) با هر
انتخابش، برای همه بشریت گویی قانونی کلی وضع میکند و از اینجاست که
مسئولیت هر فرد انسانی در زندگی اجتماعیش به اندازه مسئولیت به عهده گرفتن
سرنوشت همه انسانها دلهره آور و سنگین است".
اسلام، در توصیف عالم بی عمل که باز مثل بسیاری از مفاهیم عالی وِرد زبان
است و تکرار میشود، بی آن که از نوع عمل سخنی به میان آید و اگر هم می آید
باز مقصود "عمل بی علم" است یعنی "عمل برای خود عمل" که مقصودش دانشمندی
است که نسبت به زمان و سرنوشت توده و سرگذشت جامعه و روح و فرهنگ و ایمان و
عواملی که به گمراهی و تخدیر و انحراف ذهنی مردم احساس مسئولیتی ندارد، حتی
آنچه را که ما نزاکت ادبی! میگوییم را ترک میکند و میگوید:
مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوا کمثل الحمار، فمثله کمثل
الکلب.
عالم مذهبی غیر مسئول همچون خر است، همانند سگ است!!
هر انسانی امانتدار خداوند است (چون فرزند آدم است) و مسئول. و نه تنها
مسئول گروه و خانواده و مردم خویش، که در برابر تمام وجود و اراده حاکم بر
وجود، و در برابر همه کائنات مسئول است. این است دامنه مسئولیت انسان. اما
در اسلام بزرگترین مسئولیت متوجه علم است. این است که در آن نهضت تازه پای
اسلام در عربستان، که برای درگیری با بُتپرستها، و دشمنان، اشراف و
قدرتهای مهاجم، به مجاهدین نیاز افتاده است، رهبر نهضت با کلامی مجاهدین
را آواز میدهد، که بشریت هنوز در دوره نبوغ و فرهنگ و دانشش فاقد چنان
تعبیر درخشانی است که از سینه جامهای بی سواد (حتی بی خط و کتابت) می جوشد
که:
"مداد العلماء افضل من دماء الشهداء"
در ارزش، مرکب دانشمندان از خون شهیدان برتر است. و از چنین تعبیری آیا این
معنای بلند روشن استنباط نمیشود که: اولاً خون و مرکب، مسئولیتی مشابه
دارند، و ثانیاً مسئولیت مرکب از مسئولیت خون حساستر و سنگینتر است؟ این
است که قرآن در جامعهای بی سواد (که پیامبرش در آغاز کار، حتی در مدینه
فقط یک منشی دارد و آن هم یهودی است و خودش نیز یک امی است به کتاب، مرکب،
قلم، و به آنچه که می نویسند سوگند میخورد (ن و القلم و ما یسطرون) اما به
قلمی که مسئول است، و به مرکبی که همزاد برتر و خویشاوند والاتر خون است.
این است که علم و عالم را در زبان قرآن و اسلام، نه بنا به عقیده متجددان،
مطلق هر علم و هر عالمی و متخصص در رشتهای میدانم و نه مثل بسیاری قدما،
میگویم فقط علم دین است و یعنی فقه و علم بر احکام دینی، بلکه عالم در
اینجا درست به همان معنی است که امروز در فرهنگها و ادبیات اجتماعی و
ایدئولوژیهای مردمی و انقلابی و مسئول، برای "روشنفکر" قائلند. "علماء
امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل" (دانشمندان امت من، برتر از علماء بنی
اسرائیلند). در این سخن، پیامبر اسلام، عالم را همردیف و مشابه پیامبر و
علم را ادامه نبوت میداند، و از نظر ارزیابی، رسالت دانشمندان تاریخ و
جامعه خویش را از رسالت پیامبران تاریخ بنیاسرائیل سنگین تر و برتر و پر
ارجتر میشمارد.
این علم مسئول است، مسئولیتی که همراه و همگام نبوت است. و همین نتیجه را
در حدیثی دیگر باز میگوید که: "العلماء و رثة الانبیاء" (دانشمندان،
وارثان پیامبرانند)! چه چیز به ارث میبرند؟ آگاهی را و مسئولیت در برابر
زمان و نسبت به سرنوشت مردم را. این مسأله دقیق، در تشیع، به صورت سه اصل
طرح شده است، که اگرچه ظاهراً مطرح نیست اما در متن تشیع، عمل تشیع، و در
فرهنگ و اصول اعتقادی و عملی تشیع مشخص است.
تاریخ، در بینش و برداشت تاریخی شیعه، سه دوره دارد:
الف) دوره اول که رهبری مردم - برای نجات و کمال و آزادی، و قسط و
عدالت - با نبوت است.
ب) دوره دوم که فصل پایان نبوت است و دوران خاتمیت و آغاز "امامت". در
این دوره، رهبری مردم به دست نظام امامت میافتد.
ج) دوره سوم که از غیبت امام آغاز میشود - یعنی دوران "غیبت بزرگ" -
رهبری و هدایت خلق، و بسط حکمت، و استقرار عدالت و قسط یعنی آنچه که
رسالت نبوت و امامت بود به عهده علم است. اما نه به عنوان دانستن
مجموعهای از اطلاعات علمی که دیگران نمیدانند، بلکه به معنی آگاهیای
شبیه به آن آگاهی که پیامبران میبخشند.
بر خلاف آنچه که فهماندهاند و میفهمیم، دوره غیبت، دوره نفی مسئولیت و
انتظار منفی ظهور، نیست، بلکه دوره سنگینتر شدن و مستقیمتر شدن مسئولیت
انسان است. در این دوره، عالم، رسالت و مسئولیتی مشخص، سنگین و صریح در
برابر خدا و مکتب و علمش، و در برابر امام و مردم، به عهده میگیرد. و این،
عبارت است از "نیابت". نیابت، یعنی مسئولیتی که علم به عهده میگیرد تا
ادامه دهنده راه امام و نهضت نبوت باشد. در این لحظه تاریخی مسئولیت و
وظیفه علم، رهبری خلق و حکومت بر مردم و آموزش دادن و آگاهی بخشیدن به
توده، و آشنا کردن دائم مردم است با مکتب و زمان و سرنوشت و مسئولیتش. در
این دوره، غیبت، تعطیل مسئولیتهای اجتماعی نیست، بلکه برعکس آنچه می پزند
و پختهاند! تمام مسئولیت نبوت و امامت به دوش علم و عالم قرار میگیرد.
اجتهاد، تحقیق آزادانه محقق مسئول است (نه محققی که میخواهد حقایق را برای
کتابها، آزمایشگاهها و دانشگاهها... کشف کند)، برای مردم و سرنوشت مردم
و بهتر فهمیدن عقاید و ارائه جدید راه حلها و پاسخ به نیازهای زمان و طرح
ضرورتهای زندگی اجتماعی و روشنگری و هدایت جامعهاش بر اساس مکتب.
اجتهاد، مسئولیت مشخص و سنگین مذهب تشیع است که بر دوش عالم محقق گذاشته
میشود، تا بر حسب پیشرفت علم و آگاهی مردم، تلقی و برداشت مذهب را در ذهن
و اندیشه و دریافت علمی زمان، تحول ببخشد و تحقق اسلام و مکتبش را بر حسب
نیاز زمان و به میزانی که در هر زمان امکان کشف و فهم آن حقایق میرود،
ممکن کند. و از همه مهمتر، این رسالت بزرگ عالم است که بر اساس احکام و
اصول مکتب بزرگی که در اختیار دارد، و بر حسب نیاز و حرکت و ضرورت زمانی که
در آن میزید (و مذهبش نیز باید زنده بماند) باید به احکام و برداشتها و
فهم تازه متناسب با زمان (و متناسب با نیاز زمان و ضرورت بشر و نسل این
زمان) دست بیازد و استنباط و استخراجشان کند، تا مذهب بر چهارچوب شرایط
کهنه و گذشته (که دیگر گذشته است) نماند و منجمد نشود، و از زمانش واپس
نیفتد.
و این بدان معنی نیست که فقیه (به جای کشف حوادث جدید زمان و پاسخ یابی
اسلامی) بنشیند، تا بانک و سرقفلی و بیمه بیاید، و او حکم توجیهی شرعیش را
بگوید، بلکه باید بر حسب تغییر و تحول نیازها و ضرورتها، روح و بینش و
برداشت عقاید و استباط احکام و نقش فقه اسلامی (به وسیله مجتهد مسئول یعنی
محقق آزاد و مسئول) تحول و تکامل بیاید. و اینجاست که دیگر بار، اجتهاد نفس
مسئولیت دانشمند را در هدایت فکری و علمی جامعه و در طول تحول زمان و تغییر
ارزشها و نیازها (با این خصوصیت و سنگینی و صراحت) مطرح میکند.
گاهی میبینی کسی از ایلام نامه نوشته است و مشکلی طرح کرده است که در
میمانی و از خود میپرسی، آیا تمامی مشکلاتش را حل کرده است، که بدین
اولین و آخرین مشکل رسیده است!؟ میبینیم مشکلی که به عنوان سؤال طرح کرده
این است که فرزندان آدم و حوا (که خواهر و برادر بودند) چگونه با هم ازدواج
کردند؟ و راه حلها، شنیدنیتر از صورت مسألهها مینماید. یکی میگوید،
حوا هر شکم همیشه دوقلو میزایید! یکی پسر و یکی دختر! دختر شکم اول، با
پسر شکم دوم، و دختر شکم دوم، با پسر شکم اول، ازدواج میکردند! (نبوغ را
ببین که این همه زحمت و پیدا کردن راه حل برای شرعی کردن ازدواج آنها آخرش
هم باز اشکال شرعی بر سر جایش!). و دیگری نبوغ آسا حکم میدهد که جنیهای
(جن ماده) برای قابیل، و پری زادهای برای هابیل، فرستاده شد تا تکلیف
فرزندان آدم روشن شود! و از اینجاست که این نظریه علمی پیدا شد که زنان جنس
مردها نیستند! حالا، کدام "عمل خیری" در محضر، متوقف شده بود، که به این
اثبات حلالزادگی و یافتن کلاه شرعی نیاز افتاده بود چیزی است که خود
عالمند!
و یا مشکل همه این است که رابطه صفات خدا با ذات خدا چیست که کسی نیست
بپرسد به تو چه مربوط است، مگر مغز موش تو میتواند چنین مسألهای را حل
کند؟! و یا بحثی هزار ساله دارد بر سر جبر یا اختیار. و بعد خود، در زیر
شلاق بنیامیه و بنیعباس (و وارثانشان) در حال جان دادنند، و نمیفهمند که
در جبر پلیدی و بدبختی و اختناق غوطه میخورند. اما در پی اثبات اختیارند
آن هم نه زمین و زندگی، بلکه در هوا و آسمان و غیبت، و در پیش از خلقت!
در حل مسأله ترافیک و اتوبوسرانی تهران ماندهایم آنوقت میخواهیم جمع حدوث
و قدم را در ذات الهی، حل کنیم! این، است منحرف کردن ذهنها، و ساختن
مشکلاتی کذایی، تا مشکلات حقيقيمان را نیابیم و راه حلشان را نشناسیم. با
عدهای از دوستان در سفر حج میرفتیم خدمت یکی از دانشمندان، قبل از تشرف،
من در بین راه برای رفقا پیشبینی کردم که چه مسائلی به عنوان مسائل علمی و
مشکلات اجتماعی آنجا مطرح خواهد شد و برای حلش کوشش و اجتهاد خواهد گردید.
از شش مسأله ای که پیشبینی کردم چهار تا درست درآمد و دو تای دیگر هم که
مطرح نشد یکی به این علت بود که خود رفقای ما مسائل دیگری طرح کردند و یکی
به این علت که دیگر وقت نبود.
|