نهضت سلفیه البته این سرنوشت شوم و این هجوم مصیبت و مرگ
بیعکسالعمل بنود. اسلام علیرغم قدرتهای حاکمش که به پلیدی، فساد و
ذلتپذیری دچار شده بود و یا رسماً به خدمت قدرتهای استعماری نوین درآمده
بود، خود به یاری علمای پاکباز و تودههای وفادار و فرهنگ نیرومند و
بیدارکننده و مترقی و محرکش در برابر آن به اعتراض برخاست و تلاشهای بسیاری
در زمینه اندیشه عمل و قیام فکری و سیاسی و حتی نظامی آغاز شد، که خود،
داستانی بسیار طولانی دارد.
از مصر گرفته تا الجزایر و مراکش و آمده تا ایران، هند و چین- همهجا- صحنه
پیکار شد، و آنچه روشنفکران سیاهپوست از «امه سزر»، «فرانتس فانون»، «علیون
دیوپ»، «کاتب یاسین»، «نیرره»، «سدار سنگور» و امثال اینها به نام «مبارزه
با غربزدگی» و «بازگشت به اصالت خویش» آغاز کردهاند، اسلام لااقل از صد
سال پیش آغازگر آن بود، و لااقل دنیا با چهره سید جمال اسدآبادی و دوستش
محمد عبده و یاران رزمنده و اندیشمندشان آشنایند، که در اواخر قرن نوزدهم،
نهضت بیداری، مبارزه با استعمار، بازگشت به اصالتهای اسلامی و تجدید تولد
خویش را در سطحی بسیار گسترده و با شدتی انقلابی اعلام کردند و بیدارکننده
ملتهای به خواب رفته اسلام بودند. نهضت بیداری و بازگشت به خویش که دقیقاً
ترجمه اصطلاحی است که سید جمال ابتکار کرده است به نام «نهضت سلیقه»، و
نوعی ارتدوکسی یا تکیه بر اسلام نخستین یعنی اسلام راستین میباشد، از این
زمان شروع میشود و این زمانی است که هنوز انقلاب مارکسیستی در شوروی آغاز
نشده، هنوز چین در خواب است، هند در دامن استعمار انگلیس آرام و راحت غنوده
است، آفریقا به صورت... که باز هم یک روشنفکر محقق مترقی فعلی دقیقاً به
همان جای سیدجمال میچسبد که صد سال پیش رئیس پلیس ناصرالدین شاه چسبیده
بود، و این تصادفی نیست؛ این، شیوه سگ است: وقتی صیاد در صحرا و کوه ناگهان
خود را در برابر یک ببر یا یک شیر میبیند و ناچار با او درگیر میشود، سگ
چوپان که با شیر نمیتواند برآید رندانه از زیر آلت وی را میچسبد و این
تنها کاری است که میتواند کرد و تنها خدمتی که برای اربابش از او ساخته
است، و این شیوه مرسوم جنگ سگ و شیر است.
به راستی نهضت سلفیه به رهبری سیدجمال و عبده چه کرد؟
اسلام در مسیری که این نهضت آغازگر آن بود چهها به دست آورد و در عین
حال چه کمبودهایی داشت؟ در یک کلمه آنچه نمیتوان تردید کرد این است که
اسلام در عصر ما رنسانس خویش را با سید جمال آغاز کرد. و این کاری کوچک
نیست، که به تعبیری همه چیز است یا شروع همه چیز است.
زمینههای حرکت
این نهضت در دو زمینه آغازگر حرکتی بزرگ شد: یکی در زمینه سیاسی بود که بیش
و کم همه با آن آشنا هستند و آن عبارت بود از:
۱- بیداری روحهای خواب گرفته، روشنایی اندیشههای تاریک، برانگیختن
ارادههای فلج شده و احیای شخصیت جامعهای که در نتیجه فساد نظامهای
حاکم، انحطاط روحانیت و اشرافیت رسمی همراه با هجوم فرهنگ و ارزشهای
استعماری غربی به تباهی رفته بود.
۲- شناساندن چهره استعمارگر به ملتی مسلمان (چهرهای که به قول «آلبر
ممی» نخستین بار که به کشورهای آفریقایی و آسیایی آمد، شمایل قدیسان را
داشت با ادعاهایی پیامبرانه و رسالتی مسیحوار!)، و در نتیجه،
برانگیختن تودههای مسلمان و به ویژه روشنفکران، برای مقابله با
استعمار و پیریزی همه انقلابات ضداستعماری کشورهای اسلامی، افشاندن
بذر بیداری و آگاهی سیاسی، آزادی، دموکراسی، پیشرفت، قانون و حقوق
انسانی در مزرعه بایر وجدان این امت، وجدانی که مدتها بود کشت فرهنگی
خویش را از دست داده بود و در عین حال به عنوان ملتی متمدن، با فرهنگ و
پیشرفته دیگر وجود نداشت و سلطه جبارانه رجال فاسد و رژیمهای امپراطوری
و سلطنتی و منحط، مستبد و متعصب حتی آرزوی رهایی و نیاز به قانون و حق
زیستنی شرافتمندانه و مفهوم ترقی، خلاقیت و تمدن و پیشرفت را از آن
برده بود.
این بذرافشانی بود که به زودی حاصل داد. در ایران، «انقلاب مشروطه» و
در شمال آفریقا «بسیج نیروهای ضداستعماری علیه فرانسه» و در مصر، هند و
ترکیه «شروع مبارزات سیاسی مترقی، تشکیل احزاب بسیار پیشرفته و پیریزی
نهضتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عمیق».
۳- در عین حال که سید جمال استعمار را با هوشیاری، بینش علمی و قاطعیت
انقلابی میکوبید، و میدانیم که در آن دوره استعمار پرچمدار پیشرفت،
ترقی و تمدن بود، این مقابلکوبی برخلاف بسیاری از رهبران ضداستعمار
آسیا و آفریقا به عنوان عکسالعملی در برابر نوجویی و نوگرایی، که
سوغات استعمار بود، گرایشی ارتجاعی و قهقرایی و سنتپرستانه نیافت،
بلکه اتفاقاً سید جمال و عبده دو طلایهدار نهضت تسخیر تمدن فرنگی،
استخدام ارزشهای علمی و عناصر مترقی مدنیت جدید و توجه و تکیه به
پیشرفت علم، صنعت، نهادهای اقتصادی، حقوقی و اجتماعی سودمند و
روشنبینی علمی به شمار میآیند. این دعوت تا آنجا است که این دو را
میتوان نخستین روشنفکرانی تلقی کرد که با جمود، ارتجاع و کهنهپرستی
طبقات منجمد و روحانیت سنتی، که پاسدار کهنگی و هراسان از نوگرایی و
نوجویی بود، مبارزه کردند، تا آنجا که عبده، آنچنانکه از تفسیرش پیدا
است، نهضت آشنایی و حتی توجیه علمی اسلام و تفسیر قرآن را بر اساس
قوانین علمی و فرضیههای دانش غربی پایهگذاری کرد، و در این راه حتی،
آنچنانکه طبیعت هر کار تازهای است، خالی از نوعی افراط و مبالغهکاری
هم نبود تا آنجا که توجیهات رایجی از این قبیل که مثلاً «جن همان
میکروب است» و یا کوشش برای تأویل آیات، احکام و عقاید بر پایه قوانین
و علوم جدید، که بعدها بسیار توسعه یافت، بنیانگذارش عبده بود و راه
گشایش سید جمال. و این کار، گرچه خالی از خطراتی نبود، اما در اینکه
نقش بسیار انقلابیای در فرو ریختن برج و باروی جمود و تعصب داشت و
پنجرهها را به روی جریانهای فکری و علمی جهان معاصر گشود نمیتوان شک
کرد.
و اما در وجهه علمی کار: سید جمال، و به دنبال او عبده، بزرگترین گامی
که برای نخستین بار در عصر ما برداشتند، کوشش در راه عقلی کردن بینش مذهبی
بود و، چنانکه گفته شد، حتی علمی کردن کلام و تفسیر و احکام، به گونهای که
این دو را میتوان مؤسس کلام جدیدی شمرد، که به جای پیوند با فلسفه یونان،
منطق ارسطو و مکتبهای حکمت و علوم باستان، علوم جدید، فلسفههای جدید و
فرضیات علمی اروپای قرن نوزدهم را زیربنای منطقی و استدلالی کلام کردند.
این کار اثر بزرگی در تضعیف قدرت ارتجاع، اختناق، کهنهگرایی و نابودی
خرافات مذهبی و میل به کهنهپرستی، جمود و انحطاط که به ویژه در این عصر به
اوج رسیده بود و اسلام را زندانی جهل و جمود ساخته بود، داشت و در عین حال
از نظر علمی و اجتماعی نیز، پایههای تحول، حرکت و خلاقیت و پیشرفت را در
جامعههای اسلامی و آشنایی اندیشههای مسلمان را با افکار، عقاید، زندگی،
صنعت و به طور کلی فرهنگ و تمدن عصر ما ریخت.
نقطه ضعفهای حرکت
اما آنچه را به عنوان نقطهنظرهای ضعف کار و شیوه کار آنان میتوان گفت
(البته باید یادآوری کرد که این نقطههای ضعف هرگز از ارزش نقش آنان
نمیکاهد، زیرا لازمه آغاز هر کاری است)، -یکی دوگانگی شخصیت سید جمال و
عبده است، بدینگونه که سید جمال به عنوان یک مصلح بزرگ اسلامی بیش از آنچه
از چنین شخصیتی انتظار میرود غرق در مسائل دیپلماتیم و تلاشهای سیاسی
میشود و بسیار کمتر از آنچه از چنین شخصیتی با چنین رسالتی شایسته است و
بایسته، از مسائل فکری و تلاشهای ایدئولوژیک دور میماند، و همین انتقاد
را، منتهی بطور معکوس، درباره عبده میتوان کرد: او نیز آنچنان در مسائل
علمی غرق است که نمیتواند در تلاشهای سیاسی سید جمال با او همگامی کند و
پا به پایش برود.
نقطه ضعف دیگر در «شیوهکار» این دو است: سید جمال مبارزه سیاسی را از بالا
شروع کرد، در حالی که او به عنوان یک انقلابی برخاسته از متن مردم، حتی از
طبقات روستا، و نیز به عنوان یک متفکر مترقی مسلمان، باید به میان توده
میرفت و مخاطبش مردم میبود. و این شیوهای است که هم انقلاب (انقلابی
راستین و عمیق)، روشنفکران انقلابی را بدان میخواند و هم اسلام و سنت
پیامبر آنرا ایجاب میکند و پیروی از آن را واجب.
اما او، دریغا که همه قدرت انقلابی، این همه نیروی تلاش و حرکت و به ویژه
آن درخشش خیرهکننده نبوغ فکری و سیاسیش را در رفت و آمد میان دربارها و در
بازی میان رجال و بازیگران کثیف سیاست به هدر داد و بارآورترین سالهای
پرتلاش عمرش را در آوارگی و دوندگی میان روسیه و ایران و ترکیه و لندن تباه
کرد؛ و در نتیجه قربانی خیانتها، بیشرمیها و توطئهسازیهای رجال منحط،
خیانتکار یا مأمور عصر خویش شد. جالب است که در یکی از نامههای خصوصیش که
در سالهای آخر عمر به یکی از نزدیکانش مینویسد، خود بر این ضعف واقف است و
بر آن افسوس میخورد و «کار با مردم» را توصیه میکند.
و اما عبده نتوانست خود را از قالبهای وجودی یک عالم محقق و مفسر متخصص
اسلامی فراتر برد، گرچه در این قالب و در این پایگاه نقشی بسیار عمیق و حتی
انقلابی ایفا کرد، آنچنانکه فرحت عباس رهبر انقلاب الجزایر در کتاب «La
Nuit Coloniale» (شب استعماری)، که داستان مبارزات آزادیبخش ملت
الجزایر است، آغاز بیداری و حرکت ضداستعماری شمال آفریقا را از لحظهای
معرفی میکند که عبده به شمال آفریقا آمد و علما را جمع کرد و آنان را به
جای غرق شدن در مسائلی فقهی، فلسفههای متافیزیکی و پرداختن به خرافات،
ظواهر، تشریفات و شعائر، به بازگشت به قرآن دعوت کرد و خود برای نمونه
تفسیری را شروع کرد که سرمشق دیگران شد و بازگشت روحانیت اسلام به قرآن
موجب آن شد که قرآن نیز به جامعه، زندگی و به میان مسلمانان بازگردد و سنگ
زیرین بنای انقلاب ضداستعماری شمال آفریقا گردد.
اما او نیز کار خویش را از علما و روحانیون جامعه آغاز کرد، و میدانیم که
آنان نیز همچون سیاستمداران در یک نظام شکل گرفته منجمد از عناصر
محافظهکار و «دم و دستگاهدار» هستند و نه میتوانند و نه میخواهند و نه
میفهمند. بنابر این آنان نمیتوانند آغازکننده یک انقلاب مردمی باشند.
باید مردم را بیدار کرد و برانگیخت و یک حرکت انقلابی را از متن ناس شروع
کرد. و در این حرکت است که از میان روحانیت، عناصر هوشیار و پارسا و شایسته
بدان خواهند پیوست و بافت ارتجاعی همراه با عناصر منحط و مرتجع، رفتهرفته
عقب خواهند افتاد و محو خواهند شد. و این درسی است که از پیامبر آموختیم؛ و
اساساً سنت پیامبر تنها اقوال و احادیث نیست، بلکه معنی حقیقی سنت، «روش»،
«شیوه کار»، «از کجا باید آغاز کرد» و «چه خط سیری را و چه استراتژیای را
برای رسیدن به هدف باید تعقیب کرد» است.
|