|
|
|
|
|
ما از وقتی در تشیعمان ماندیم، که همه مقلد شدیم در مسائل "عقلی"! این
دیگر خیلی عجیب است! تقلید یکی از مبانی مترقی تشیع است ومنطقی است؛
اصلاً تقلید مربوط به انسان است؛ آدمی که در یک رشته تخصصی ندارد از آدمِ
متخصص تقلید میکند، مِن جمله در اینجا. اما در اساس، تقلید از فروعِ فروع
است!
بعد میبینیم که الان تقلید به صورتی رسیده که مثلاً از مُقلدش یک مسائل
عجیبی میپرسد: "آقا" ما آناناس بخوریم یا نخوریم؟ این چه سوالی است آقا؟!
"آقا" یک مسجدی هست، ما آنجا برویم یا نرویم؟ حالا آن در یک کشورِ دیگری
است و این در شهرِ دیگری است ! خوب، تو خودت عقل داری و این مسائل اصلاً
عقلی است. یک کسی یک نظریه علمی دارد، باز از " آقا"ش میپرسد که " آقا" آن
نظریه علمی درست است یا درست نیست؟ آقا!
این مسائل تقلیدی نیست و در خودِ مبانی اساسی تشیع ماست که تقلید در مسائل
عقلی و اصول اعتقادی جایز نیست، و حتی کسی که اصول اعتقادی خودش را به
تقلید گرفته باشد، اساس دینش درست نیست و عبادتش درست نیست.
تقلیدِ عقلی به این شکل در میآید که عقلها را از بین میبرد، یعنی آنچه را
که باید هر کسی سرمایهای بدهد و یک سرمایه گذاریای در این عقل کل جامعه
بشری و در این جامعه فرهنگ اسلامی بکند، همه به صورت یک عبدِ عبید یک یا دو
نفر در میآیند و او به جای همه در مسائل عقلی فکرمیکند و اینها میشوند
"هیچ"! گاهی هم که کمی عقل اضافی میماند، آن را هم که استخاره میگیرد، بعد
دیگر هیچی. و اگر در این میانه یک کسی آمد، از همه چیزش گذشت و یک حرف
تازه زد، یک استنباط کرد، به کلی ریشه کَن است. در صورتی که یک مسأله بسیار
طبیعی است و نه تنها جایز است بلکه بسیار تشویق شدهایم و دعوت شدهایم،
به تفکرِ دائمی. این تفکر و تعقل که در قرآن دائماً امر میشود، آیا خطاب به
یک گروه است؟ خطاب به یک دستگاه است؟ خطاب به یک عده خاصی است؟ یا خطاب
به همه خوانندگان و معتقدان به این قرآن است؟
وحدت در تفکر، وحدت در تحقیق، و وحدت در عقاید، مرگ عقاید، توقف عقل و
پوسیدن و ماندن اندیشه است. این روشن است. بنابراین در این وحدت اسلامی،
امکان وحدت "تشیع" و "تسنن" نیست، اگر هم یکی بشوند معلوم میشود یا به زور
یکی شدهاند و یا به خاطرِ اینکه هیچ کدامِ شان هیچ چیز نبودند، یکی
شدهاند، یعنی هیچ یک از موازین عقلی واقعاً دستشان نبوده است، و روی
چیزهایی که نمیشناختند به طرف باج دادهاند. حالا ما این مسأله را به نفع
شما کنار میگذاریم و او هم به نفع ما کنار میگذارد، معامله جوش میخورد!
امکان ندارد که یک آدمِ متفکر (یک ایده را) بر اساس یک اعتقادی که با فکرش
و منطقش کشف کرده و انتخاب کرده، کنار بگذارد. آخر چه جوری میشود کنار
گذاشت؟ تصمیم بگیریم از روزِ دوشنبه یک جورِ دیگر بفهمیم!؟ کمتر بفهمیم!؟
اندازهٔ رفیقمان بفهمیم!؟
"وحدت در تفکر" محکوم است، اما وحدت میان "شیعه" و "سنی" نه تنها ممکن
است، نه تنها معقول است، بلکه وظیفه انسانیمان ـ بالاتر از وظیفه و
فوریتر از وظیفه منطقهایمان و وظیفه زمانیمان و حتی وظیفه فرقهایمان
ـ است، و این وحدت بدیهیتر است. بنابراین باز تکرار میکنم : وحدت میان
"تشیع" و "تسنن" نه ممکن است و نه معقول است؛ مرگ تفکرِ علمی در میان تسنن
و در میان تشیع، هر دو، است. اما وحدت "شیعه" و "سنی" هم ممکن است و هم
معقول و هم مسئولیت و تعهدِ ما این است.
پس اختلاف فکری موجب تصادم و حرکت افکار است و پیشرفت و رسیدن به حقیقت،
اما اختلاف اجتماعی عامل قطعه قطعه شدن و متلاشی شدن نیرو است، و لقمه
لقمه بلعیده شدن به وسیله دشمن. این دو تا یکی نیست (اغلب توی ذهنها چنان
قاطی میکنند که اصلاً مسأله لوث میشود)، به کلی دو تا زمینه است؛ نه تنها
جداست، بلکه اصلاً متضادِ با هم است. وحدت اسلامی به معنای اینکه همه
مسلمانها مثل هم به تاریخ اسلام، به شخصیتهای اسلامی، به نهضتها و
گرایشهای اسلام و به حوادثی که در اسلام اتفاق افتاده است، معتقد بشوند،
این اعلامِ مرگ تفکرِ علمی است و فهم و اجتهادِ علمی و دینی است. چنین
چیزی ممکن نیست و نباید (چنین چیزی را) به وجود آورد.
یکی از بزرگترین افتخارات شیعه این است که خودِ شیعه چنین وحدتی و مرکزیتی
را به وجود نیاورده، و متأسفانه اگر از آن استفاده نمیشود به خاطرِ یک
انحطاط عمومی است که شرق دچارِ آن شده و فرهنگ ما دچار آن شده است. این است
که هر محققی آزاد است که خودش تحقیق کند و نظریات تحقیقی خودش را اعلام
کند.
اما جامعه اسلامی که به عنوان یک نیرویی است انسانی، دارای مشترکات
اعتقادی، هدفهای مشترک، وضع مشترک، سرنوشت مشترک و از همه مهمتر دشمن
مشترک، این جامعه طبیعی است که باید با هم یک نیرو و یک بازو را و یک مشت
را تشکیل بدهد.
وقتی از آن کسی که میگوید "فلسطینیها باید ضربه بخورند، و وقتی خوب ضربه
میخورند، دل شیعه را خنک میکند"، میپرسیم "چرا ضربه بخورند؟" جواب میدهد،
اینها دشمن اهل بیت بودهاند! آقا اینها کِی دشمن اهل بیت بودند؟ اهل بیت
کجا اینها کجا؟ اینها چه تقصیری کردهاند؟ و ثانیاً آن اهل بیت تو، اهل
بیتی است که انتقامش را باید "بن گوریون" بگیرد!؟ این تشیع تو چه جور است
که مُنتقمش و موعودش "بن گوریون" و "موشه دایان" است!؟ جامعههای اسلامی
بمباران میشوند، اینها میگویند آنها دارند انتقامِ آن ستمی را که بر
خانوادهٔ مصطفی رفت، پس میدهند!
آقا این مساله علمی است، مساله تاریخی است، مساله برداشت فکری من است، مکتب
من است، این به این بابا مربوط نیست. مسائل تاریخی را چرا به این شکل،
مسائل اجتماعیاش میکنید؟ تو اگر شیعه هستی، به این معناست که در راهِ علی
باید بروی و به آنچه که او برای آن جنگید، تو هم بجنگی و برای آنچه که او
زندگیاش را فدا کرد، تو هم زندگیات را فدا کنی، نه به این معنا که کسانی
را که امروز مثل تو بدبخت هستند، آنها را به این معنا که تو شیعه علی
هستی در کامِ دشمن مشترک خودت بیاندازی یا بپسندی که بیافتند. آیا علی الان
خودش با اینها دشمن است؟
برداشت تاریخی این آقا غلط است. این اگر به فلان خلیفه معتقد است، به عنوان
دشمن اهل بیت به او معتقد نیست، به عنوان یک خلیفه پیغمبر و رفیق علی به
او معتقد است، و من باید او را از اشتباه در بیاورم. اگر منطق دارم، باید
این رفیقم را از این برداشت تاریخی غلط دربیاورم. و این کوشش من است و
رسالت من. در آن حمله کردن به خانه فاطمه، والله این آقا شرکت نداشته !
این، هزار و چهارصد سال بعد آمده. خودت هم میدانی شرکت نداشته و خودت هم
میدانی که به نفع کی داری حرف میزنی!
تفرقه میان جامعه اسلامی از وقتی شروع شد که قدرت اسلامی درست در مرزِ
اروپای شرقی تا اسپانیا آمده بود و مثل یک سد ایستاده بود، و جلوِ امکان
هجوم و یورش مسیحیانی را که به نامِ دین به غارت شرق آمده بودند ـ از زمان
صلیبیها به بعد ـ ، گرفته بود. تفرقه به وجود آمد به این شکل که تمامِ
این جامعه اسلامی را به عنوان احیاءِ نژادها و قومیتها و قبیلهها لقمه
لقمه کنند. به این شکل که در فرانسه یک گزارشی دادند که ما یک کشف تازه
کردیم و آن این است که اصولاً الجزایریها دوجورند: بعضیها نژادشان اول
"بربر" بوده، بعضیها "عرب"! ما میتوانیم میان این دو تا را با هم اختلاف
بیاندازیم: یک نوع اصالت "بربریسم" و یک نوع اصالت "عربیسم"، مدتی به جان
هم افتادند، و بعد فرانسه سالها بیشتر بر آنها حکومت کرد و هر دو را
چاپید.
در درون وحدت اسلامی، تفرقههای قومی ایجاد کردند و یکی از آن تفرقهها،
تفرقههای مذهبی است. برای چیست که استعمارِ خارجی به تفرقههای مذهبی
بیشتر تکیه میکند؟ برای اینکه احساس قومیت و نژاد پرستی به قدری در اسلام
ضعیف شده که دیگر احیاءِ آن بسیار مشکل است، و به عمق روح و احساس توده
مردم اصلاً نمیرود. این است که بر روی تفرقه مذهبی تکیه میکنند.
خانمها و آقایان، این مسائل اساسیترین مسائلی است که مربوط به سرنوشت
اکنون جامعه اسلامی است، در عین حال که یک مساله تاریخی است، اگر یک کمی
خسته هستید، اگر یک وقت گرسنه هستید، و یک کمی وقت گذشته، به هرحال در راهِ
این هدفها این اندازه میشود توقع داشت که تحمل کنید.
نمونهها را نقل میکنم که چه خبر است: در تابستان امسال رفتم به مکه و
مدینه. در مکه چند نفر از افرادِ عادی آنجا ـ ولی آدمهای روشنی بودند ـ من
و دوستم آقای هاشمی را دعوت کردند؛ به منزلشان رفتیم و با هم نشستیم به
صحبت کردن و حرف زدن. با آن تصوری که از آنها داشتم، برای من خیلی تعجب
آور بود که یکی از آنها یک رانندهٔ تاکسی بود و به قدری منطقی حرف میزد که
من از آن استفاده علمی میکردم. خیلی حرفهایمان همدیگر را تقریباً گرفته
بود و تفاهم فکری و اخلاقی ایجاد شده بود. بعد یک چیزی گفت که من از شرم
سرخ شدم. گفت: "حالا خیلی خوب شده، مردم روشنتر شدهاند، مسائل روشنتر
شده، افراد یک کمی بازتر شدهاند، دنیا را میبینند، همدیگر را بهتر
میتوانند بشناسند و مردم دست کسانی را که همیشه تخم و بذرِ کینه و نفرت و
بیگانگی را میکارند، میخوانند".
میگفت: "در سالهای پیش خودم یادم هست ـ حالا این حرف را یا ساختهاند و
منتشر کردهاند یا عمل کردهاند، فرق نمیکند ـ که ما در طواف میرفتیم،
میدیدیم که شیعهها میآیند لای مَویز ـ کشمش بزرگ ـ را باز میکنند ـ فرض
میکنیم یک مشت میخرند، دو سیر میخرند ـ ، توی آن را کثافت، مدفوعِ انسان
میاندازند، بعد روی آن را میپوشانند، بعد اینها را توی کیسه میکنند و به
طواف کعبه میآیند. در آن شلوغی روی زمین کعبه میپاشند؛ بعد این فقیرهای
عرب به عنوان این که آجیل است میآیند اینها را میقاپند و یا برای زن و
بچههایشان میبرند و یا خودشان آنجا میخورند، و به این شکل آنها عقده
مذهبیشان را خالی میکردند که ما یک خدمت بزرگی به حقیقت دینمان کردیم و
آن این است که مدفوعِ خودمان را به حلق این "بَد سُنیها" ریختیم".
این یک چیزِ عجیبی است! او چنین چیزی را باور کرده بود برای اینکه دیده
بود. اما من و شما میدانیم که کدام شیعه جاهل پلیدی که هر چه هم خصومت
داشته باشد، میتواند در کعبه چنین کاری را بکند! اصلاً چنین موجودی ممکن
است؟ این جز این نیست که چنین کاری را به نامِ شیعه درکعبه و در خودِ مکه
کردهاند تا بین شیعه و سنی را تا این حد فاصله بیندازند که امکان تفاهم
بین آنها نباشد ؟ حتی تفاهم بین دو تا موجودِ انسانی از دو نژاد و در دو
تا مذهب ممکن است، ولی با این خصومت ممکن نیست.
از این طرف باز میبینیم عقایدِ "ناصبی"ها را که دشمنان خانواده پیغمبرند،
در همین جامعه، همین الان، در کتابهای اشخاصی که به ظاهر مقدسند، منتشر
میکنند و به چه زحمتی جمع میکنند تا به شیعه بگویند که عقیده همه مردمِ اهل
تسنن مثل اینهاست: دشمنی با علی و دشمنی با خانواده پیغمبر است. بعد برای
شیعه وقتی همین قدر که بگوید فلانی شیعه نیست یعنی دیگر دشمن حضرت زهرا است
و دشمن خانوادهٔ پیغمبر است.
از این طرف، عقایدِ "باطنیه" به نامِ شیعه، عقایدِ "اسماعیلیه"، عقایدِ
"غنوصیه" و عقایدِ هندی را دربارهٔ پیشوا و قطب و امام، به نامِ شیعه الان
در بین اهل تسنن منتشر میکنند. در همین ایامِ حج که درست بُحبوحهای است
که یک شور و عشق یکنواخت و مشابه بین شیعه و غیرِ شیعه در یک مراسم مشترک
احساس میشود و میخواهد یک تفاهم ایجاد شود، این کتابها را، این جزوهها را
به نامِ "الخطوط العریضه" مجانی پخش میکردند. در این کتابها تمامِ
فحشهایی را که هر کس ـ حتی "علی اللهاىها" و امثال اینها یا بعضی از این
ملاهای استثنایی ما، که همه روحانیون و علماء با آنها مخالفاند ـ به عُمر
یا ابوبکر یا خلفا و اصحاب دیگر داده، همه آنها را آنجا دو مرتبه جمع کرده،
به صورت یک جزوه درآورده و به نامِ اینکه همه شیعه از این فحشها به ما و
به اصحاب عزیزِ پیغمبر و حتی ناموس پیغمبر میدهند، همین الان در حج منتشر
میکنند. چقدر فاجعه عجیبی است!
|
|
|
|